679) حکایات دیدههای برزخی /79
نعرههاى مرده[1]
شخصى موثق نقل نمود: يك شب در جمعى بوديم كه ناگاه صداى استغاثه و كمك از يك طرف به گوش رسيد، و چنان صداى ضجه و فرياد بلند بود كه گويا با راهزنان و غارتگران رو به رو شدهاند. با خود گفتيم كه بر ما لازم است به كمك آنها برويم و ايشان را از دست دشمن نجات دهيم. با چوب و چماق از محل خود به طرف صدا حركت كرديم در بين راه به قبرستان رسيديم، ناگاه ديديم دو تنوره آتش از نقطه معينى بلند است، خيلى تعجب كرديم، وقتى خوب دقت كرديم، ديديم كه آن فرياد و فغانها از زير آن آتش است. به طرف آن آتش رفتيم، و هرچه نزديك مىرفتيم آتش كوتاهتر و صداها كمتر مىشد، تا به خود همان محل رسيديم، آتش خاموش شد و صداها قطع گرديد. وقتى دقت كرديم ديديم قبر از آنِ يكى از تفنگداران خوانين آن زمان مىباشد كه به شرارت و ستمكارى معروف بود.
[1] . مكاشفات اولياى الهى، ص 114، به نقل از: با محرمان راز، آيةاللّه سيد محمد موسوى جزايرى رحمهالله ، ص 141.