658) حکایات دیدههای برزخی /58
صدايى دردناك از مرده[1]
حضرت آيةاللّه العظمى اراكى رحمهالله فرمود: حاج شيخ عباس قمى در ايام فاطميّه در منزل حاج سيدعلى بلور فروش منبر مىرفت. در يكى از اين مجالس كه من هم شركت داشتم، به گوش خود شنيدم كه گفت:
من در نجف اشرف كه بودم، روزى با شخصى كه سنش كم و اوايل بلوغش بود ـ گويا سيد محمد پسر حاج آقا حسين قمى كه اين موزه [اشاره به موزه حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام ] را او ساخته ـ قصد كردم به زيارت قبور وادى السلام بروم؛ همين كه از دروازه پا بيرون گذاشتم صدايى به گوشم آمد، مثل صداى شترى كه پشت او زخم باشد و به پشتش داغ بگذارند. عربها رسمشان اين است كه آهن سرخ كرده با آتش را روى زخم شتر مىگذارند و آن زخم را مىسوزانند و به اين وسيله آن را مداوا مىكنند. وقتى روى زخم شتر آهن سرخ كرده را مىگذارند، نعرهاى مىزند. يك همچو صدايى كه در آن وقت از شتر بروز مىكند، به گوش من رسيد. من به همراهم گفتم: صدايى به گوش من مىآيد، به گوش شما هم مىآيد؟ گفت: نه!
ما هرچه نزديكتر مىشديم صدا بلندتر مىشد، تا رسيديم به قبرستان. به قبرستان كه رسيديم ديديم جماعتى بر قبرى حلقه زدهاند و اين صدا از وسط آنهاست! به او گفتم. صدايى نمىشنوى؟ گفت: نه! معلوم شد آنها جنازهاى آوردند و اين صدا از آن جنازه است. اين مكاشفه بوده است.
[1] . مجله حضور، ش 5 و 6، تابستان 1371، ص 37؛ همين داستان را مرحوم علامه طهرانى در معادشناسى (ج 1، ص 137ـ138) روايت كرده است.