باسمه تعالى

دين و پاسخ گويى به انتظارات بشر

سيد محمد حسن جواهرى

اشاره: مسئله دین و انتظارات بشر را از زوایای گوناگونی می توان مورد بحث قرار داد که از دامنه و حوصله این مقاله خارج است و در این مجال اندک به دنبال پاسخ گویی به این پرسش هستیم که حضور دائم دین در عرصه زندگی مردم چگونه است و چگونه می‌تواند باشد و از این رهگذر برخی ابزار و راهکارهای این حضور را از نظر بگذرانیم؛ البته نگاه جامع به این حوزه و کاربردهای حضور دین مجال و فرصت و توانی فزون‌تر می‌طلبد که باید در مجال دیگری پی گرفت. 

پيش گفتار

»انتظارات بشر از دين« از مباحث نوظهور دنياى غرب به شمار مى‏رود كه با روشى برون دينى در خدمت فهم متون دينى وتحديد اهداف و تعيين قلمرو دين قرار گرفته است. اين بحث نيز مانند برخى مباحث ديگر، به دنياى شرق نفوذ كرده و ميدان‏مباحثات كلامى جوامع اسلامى را تحت تأثير قرار داده است. در اين ميان، برخى به تبع متفكران مغرب زمين، اين مسئله را كه‏برخاسته از چالش‏هاى موجود در آن جوامع است، در حوزه اسلامى طرح كرده و بدون ژرف نگرى لازم و يا با غرض ورزى،

به منزوى كردن دين در جامعه و جدايى دين از سياست و رواج تفكر سكولارى روى آورده‏اند. شبهه طرح شده، پژوهشگران‏دلسوز را به ميدان آورد تا در مقام دفاع از آيين اسلام، به تبيين مسئله پرداخته و حق را نمايان سازند. مقاله حاضر نيز در همين‏راستا تدوين شده و با نگاهى نسبتاً فراگير و البته به فراخور مجال اندك خويش، مسئله را كاويده است.

كليد واژه‏ها

انتظار

انتظار كه در آن »نياز« و »توقع« را مى‏توان جستجو كرد، در زندگانى مادى و معنوى انسان مصاديقى فراوان دارد. برخى انتظاررا در معناى »بينش« به كار برده‏اند(1) و در هر صورت، »انتظار« در عنوان اين بحث نيازهايى است كه بشر بر دين عرضه‏مى‏كند و براى آن‏ها پاسخ مى‏خواهد و يا نيازهايى كه دين در صدد پاسخ گويى به آن‏هاست؛ خواه فردى باشد و يا اجتماعى،خواه معنوى باشد و يا مادى خواه دائمى باشد يا موقت و خواه واقعى باشد يا كاذب؛ البته اگر بخواهيم با ديدى ژرف‏تر مفهوم»انتظار« را بكاويم و دامنه آن را جستجو نماييم، خواهيم ديد توجه طراحان مسئله بيشتر به دفع نيازهاى مادى، روانى واجتماعى كلان معطوف مى‏باشد كه بشر امروزه از حل آن‏ها باز مانده است؛ بنابراين، حقيقت جويى در اين مسئله نقشى‏كم‏رنگ تر دارد، هر چند اين نمى‏تواند مفهوم انتظار را به همين مقدار محدود سازد.

بشر

بشر هيچ گاه نمى‏تواند با ابزارهايى كه در اختيار دارد، همه معضلات و نيازهاى زندگى خود را برطرف سازد؛ از اين رو به دين‏پناه مى‏آورد. در اين نگاه برون دينى، »بشر« محور حركت است؛ نيازهاى او است كه او را به حركت وا مى‏دارد. از سوى ديگر،نيازهاى بشر منحصر به گروه خاصى نيست و همه گروه‏هاى بشرى در همه دوران‏ها را شامل مى‏شود، هر چند نقطه عطف آن‏نيازهاى بشر متمدن امروزى است؛ به ديگر سخن، بشر در دوران گذشته نيز به دليل بروز نيازهايى، به دين رجوع داشته، ولى‏بيشترين عوامل رجوع او به دين فطرى و عقلانى بوده است.

اما از نگاه درون دينى، هر دو جزء انسان، يعنى روح و جسم، مورد توجه است؛ چه اين كه اين دو پيوندى ناگسستنى دارند وهمواره بر يكديگر تأثير مى‏گذارند؛ بنابراين، توجه و اهتمام به يكى از آن دو مستلزم توجه به ديگرى است. شايان توجه اين‏كه نوع توجه دين به مسائل فردى و معنوى با نوع توجه دين به مسائل مادى و اجتماعى تا حدى متفاوت است. اسلام نيازهاى‏اصلى انسان را هدف اول خود قرار داده است و به نيازهاى فرعى به عنوان هدفى ثانوى مى‏نگرد؛ چرا كه فراهم آوردن بسترمناسب براى ايجاد رفاه جزو اهداف دينى به شمار مى‏رود؛ البته برخى پژوهشگران به چنين هدفى قائل نيستند و آن را نتايج‏كاربرد ديدگاه غير دينى و اين جهانى درباره دين مى‏دانند كه دين را به حد نوعى آرمان گرايى يا ايدئولوژى تنزل‏مى‏دهد.(2)

دين

عنصر »دين« در عنوان اين بحث، مانند دو عنصر ديگر )انتظار و بشر(، خالى از ابهام نيست و در نتيجه، انعقاد بحث با توجه به‏اطلاق آن است و مكاتب عرفانى مانند »برهمن« و »بودا« و جز اين‏ها را با صرف نظر از تحريف شدنشان مورد توجه قرارمى‏دهد. لازم است يادآور شويم كه برخى محققان، دين را در اين مسئله به معناى وسيع‏تر در نظر گرفته اند(3) و در مقابل،برخى حوزه بحث را به دين خاص محدود كرده‏اند.(4) به نظر مى‏رسد، در مقام عرضه نيازهاى بشر بر دين، دين مطلق در نظرگرفته مى‏شود، ولى در مقام پاسخ گويى ناگزيريم حوزه بحث را به دين خاصى محدود كنيم؛ زيرا پاسخ گويى به نيازها بايد ازجانب هر دينى به طور مجزا صورت گيرد؛ چه اين كه بسيارى از آيين‏ها در برابر خواسته‏هاى به حق بشر ناتوانند، در حالى كه‏آيين اسلام برآوردن همه نيازهاى به حق و صادق بشر را اعلان كرده است؛ بنابراين، در بحث حاضر نگاه به سوى تنهاشريعتى معطوف مى‏شود كه ادعاى جامعيت و جاودانگى دارد و نقطه عطف آن كتابى است كه از تحريف مصون مانده است؛يعنى، سخن به طور اختصاصى در شريعت مقدس اسلام طرح مى‏شود. با توجه به اين مطلب به تعريف »دين« از ديدگاه‏اسلام مى‏پردازيم.

   درباره »دين« و ارائه تعريفى براى آن، بين كارشناسان اختلاف هايى ديده مى‏شود تا آن جا كه تعريف‏هاى گوناگون بسيارى‏ارائه شده است.(5) برخى به طور كلى آنچه را كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به آن دعوت كرده است، دين دانسته‏اند و برخى غايت وهدف را در تعريف گنجانيده و گفته‏اند: دين مجموعه حقايق و ارزش هايى است كه از طريق قطعى به ارمغان مى‏رسد وهدايت و سعادت بشر را تأمين مى‏كند، و برخى نيز معارف و تعاليم دينى را در تعريف دين به كار گرفته‏اند و دين را مجموعه‏عقايد، اخلاق و احكام دانسته‏اند. آية الله جوادى آملى در تعريف دين آورده است:

   »معناى اصطلاحى آن مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتى است كه براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش‏انسان‏ها باشد. گاهى همه اين مجموعه حق است و گاهى همه آن‏ها باطل، و زمانى مخلوطى از حق و باطل است... دينى كه‏مجموع حق و باطل باشد، دينى باطل است... دين حق، دينى است كه عقايد، قوانين و مقررات آن از سوى خداوند نازل شده‏و دين باطل، دينى است كه از ناحيه غير خداوند تنظيم و مقرّر شده است.«(6)

   آن چه لازم است بدان توجه شود، اين است كه دين الهى همواره واحد اما در كالبدهايى متفاوت مى‏باشد. كالبدها رإ؛ل»شريعت« مى‏خوانند و كامل‏ترين و پايدارترين كالبد دين، »شريعت مقدس اسلام« است(7) بنابراين، اطلاق دين بر شريعت‏با مسامحه در تعبير است.

خاستگاه بحث

با انقلاب عظيم صنعتى در غرب و آغاز دوران مدرنيته و درهم شكسته شدن دوران رنسانس، دانشمندان در تعامل با دين،علم تجربى و صنعت را جايگزين مناسبى براى دين يافتند؛ اما از يك سو بقاياى دين‏خواهى و خداپرستى در گروهى ازدانشمندان و روحانيان، آنان را واداشت تا با بررسى كاركردهاى دين و پاسخ گويى آن به بخشى از نيازهاى بشر، بار ديگر دين‏را مطرح كنند و جايگاه از دست رفته را باز گردانند، و از سوى ديگر، بروز روزافزون مشكلات روانى و فرهنگى و چالش‏هاى‏برخاسته در دنياى صنعتى، گروهى را واداشت فقدان معنويت را به گونه‏اى جبران كنند؛ از اين رو، به تفكر »اومانيسم« يا»اصالت انسان« گرويدند و عشق به انسان و ترقى و تكامل او در زندگى و حفظ او از انواع آسيب‏ها را جايگزين معنويت‏كردند.(8)

اومانيست‏ها كوشيدند نيازهاى بشر را از هر راهى كه به دست دهد، برآورده سازند و دين نيز يكى از منابعى است كه آن‏هابراى رفع نيازهاى بشر كه خود از حل آن باز ماندند، بدان رجوع كردند و البته در اين مسير هر آنچه از آموزه‏هاى دينى كه ازنظر آن‏ها كاركردى روشن داشت، پذيرفته شد و ماسواى آن‏ها انكار گرديد.

گفتنى است - چنان كه گفته شد - رويكرد نوين بشر به دين بر اساس غلبه نيازهاى مادى او است، ولى بايد دانست كه نيازهاى‏بشر به دين مى‏تواند فطرى و عقلانى باشد؛ چنان كه رويكرد غالب در گذشته چنين بوده است و از همين جا، عدم انحصارخاستگاه بحث در موارد پيش گفته نيز به دست مى‏آيد.

نتيجه اين كه، بحث انتظارات بشر از دين و پاسخ گويى دين مى‏تواند فوايد متعددى داشته باشد؛ از جمله: آشكار شدن‏نيازهاى واقعى انسان و پاسخ گويى به آن‏ها و تثبيت و تحكيم اعتقادها نسبت به دين؛ پاسخ گويى به شبهات بدخواهان ومغالطه گران و زدودن برخى انتظارات بى جا و غير واقعى از دين؛ منتسب نكردن برخى ناكامى‏ها و شكست‏ها به دين كه گاه به‏اسم دين انجام مى‏پذيرد؛ تبيين، نقد و نفى انديشه‏هاى باطلى چون اومانيسم، سكولاريسم و مانند آن‏ها.

طرح مسائلى در حوزه بحث

»انتظارات بشر از دين« و بحث‏هاى مرتبط با آن، مانند »قلمرو دين و گستره آن« كه از مباحث مهم دين پژوهى است،پرسش‏هاى ذيل را مورد توجه قرار مى‏دهد:

1. آيا دين همه امور را زير پوشش خود قرار مى‏دهد يا برخى امور هماره از دامنه دين بيرون اند؟ )دين اقلى است يا اكثرى؟(

2. آيا دامنه دين به بيان اصول ارزشى اختصاص دارد يا اصول علمى را نيز در بر مى‏گيرد؟

3. آيا دين - همان گونه كه براى زندگى معنوى انسان برنامه ارائه مى‏كند - براى سامان بخشيدن به زندگى مادى و دنيوى او نيزبرنامه دارد؟

4. آيا دين افزون بر عرصه فردى، به عرصه‏هاى اجتماعى نيز وارد مى‏شود و نظام‏هاى اقتصادى، اجتماعى و حقوقى را دردامنه خود تحليل و تنظيم مى‏كند؟

5. آيا دين براى حفظ پويايى خود، متغير است يا همواره ثابت و استوار باقى مى‏ماند كه در اين صورت، ابزار پويايى آن‏چيست؟

   گذشته از اين پرسش‏ها و مانند اين‏ها كه به رغم شباهت هايشان، هر يك به جنبه‏اى خاص اشاره دارد، پرسش‏هاى بنيادين‏ديگرى نيز طرح مى‏شود؛ مانند اين كه اساساً آيا مى‏توان زمانى را فرض كرد كه بشر با اتكاى به دانش خود از دين بى نيازشود؟ آيا دين مى‏تواند براى همه امور دنيوى برنامه عملياتى و كاربردى ارائه كند؟ آيا با فرض »كامل« بودن دين، مى‏توان‏براى آن »جامعيت« نيز قائل شد؟ گستره جامعيت از نگاه درون دينى تا چه اندازه است و آيا عدم ارائه برنامه براى همه اموردنيوى بشر، به جامعيت دين ضرر مى‏رساند؟

   اگر بخواهيم پرسش‏هاى ياد شده و مانند آن‏ها را به درستى پاسخ گوييم، ناگزيريم پس از طرح مقدماتى لازم، براى ارائه‏پژوهشى جامع، رويكردى مناسب در پيش گيريم.

رويكردهاى دين پژوهان در پاسخ دهى به پرسش‏هاى ياد شده‏

در بررسى مسائل حوزه دين پژوهى و به طور كلى، همه حوزه‏هاى پژوهشى، مطالعه و اتخاذ روش صحيح و جامع ضرورى‏است و بايد توجه داشت كه برخى مشكلات و شبهات از عدم پژوهشى روش‏مند نشأت مى‏گيرد؛ بنابراين، در اين نوشتار نيزلازم است از روشى مناسب براى بررسى مسئله انتظارات بشر از دين بهره گرفت تا تبيينى همه جانبه ارائه شود.

   كارشناسان براى تبيين اين مسئله رويكردهاى گوناگونى را پيشنهاد داده‏اند كه به اجمال از نظر مى‏گذرانيم:

   1. رويكرد درون دينى )متنى / درون متون دينى(

   برخى ظاهر گرايان تنها با تمسك به رويكرد درون دينى در مقام پاسخ برآمده‏اند،(9) ولى اين رويكرد به تنهايى با توجه به‏اين كه پرسش‏هاى ياد شده، خارج از متون دينى مطرح شده و براى پاسخ گويى به آن‏ها به منابعى ديگر مانند عقل،پژوهش‏هاى تجربى و تاريخى نياز است، ناكارآمد خواهد بود؛ البته لازم است يادآور شويم كه عقل خود جزو دين است، ولى‏در اصطلاح »درون دينى« تنها متون دينى )كتاب و سنت( جاى مى‏گيرند و از اين رو است كه برخى از آن به »درون متون دينى«ياد مى‏كنند؛ امّا اگر مقصود از »درون دينى« حذف عقل از دين باشد، بى ترديد نادرست خواهد بود، زيرا عقل كه مورد تأييد وتأكيد شرع قرار گرفته، از منابع مهم دين به شمار مى‏رود.(10)

   2. رويكرد برون دينى )غير متنى(

   مقصود از رويكرد برون دينى، پژوهشى است كه بر اساس متون دينى صورت نپذيرد.

برخى نويسندگان تنها راه پاسخ گويى به مسئله »انتظار بشر از دين« را رويكرد برون دينى مى‏دانند و رويكرد درون دينى راناكافى تلقى مى‏كنند و بر اين باورند كه چون خاستگاه اين مسئله نيازهاى كاركرد گرايانه و سود جويانه بشر امروزى به دين‏مى‏باشد و به تعبير ديگر، بشر امروزه با نگرش پراگماتيسمى به سوى دين آمده است تا نيازهاى خود را در دين بجويد؛بنابراين، از متون دينى نمى‏توان پاسخى دريافت كرد؛ زيرا مسئله انتظارات بشر از دين بر رجوع بشر به متون دينى تقدم رتبى‏دارد و بر هم زدن اين روند از نظر منطقى جايز نيست. از اين گذشته، از آن جا كه انتظارات بشر از دين در تعيين قلمرو دين وفهم انسانى از دين دخالت دارد؛ بنابراين، بر فرض وجود پاسخى از سوى دين، قابل استفاده نخواهد بود؛ زيرا چنين‏استفاده‏اى به دور در فهم دين مى‏انجامد.(11)

اين نوع برخورد با مسئله از نظر معرفت‏شناسى قابل نقد است؛ زيرا رجوع انسان به دين تنها كاركرد گرايانه نيست، بلكه بخش‏بزرگى از نيازهاى انسان »حق جويانه« و »حقيقت طلبانه« است و به حقيقت دين باز مى‏گردد و در برابر چنين نگرشى كه درگذشته رويكرد غالب بوده است، راهى جز رجوع به دين وجود ندارد؛ بنابراين، توقف رجوع به دين بر انتظار بشر از دين‏ثابت نيست و مى‏تواند عوامل ديگرى در رجوع به دين طرح شود.

از سوى ديگر، فهم دين هر چند ممكن است برخى مواقع در بستر انتظارات و پرسش‏هاى بشر از دين شكل گيرد و از آن تأثيرپذيرد، هيچ گاه بر آن‏ها متوقف نيست و بهترين دليل، فهم دينى غير معتقدان به آن دين است؛ زيرا آنان كه اعتقادى به دين‏ندارند، انتظارى نيز از آن ندارند، ولى اين مانع از فهم دينى آن‏ها نمى‏شود؛ در نتيجه مى‏توان دين را بدون در نظر آوردن‏پرسش‏هاى بشر از آن، نيز فهميد و اين به معناى بطلان دور ياد شده است. تحقيق بيشتر درباره اين موضوع به حوزه‏معرفت‏شناسى و هرمنوتيك مربوط و در جاى خود به تفصيل مورد ارزيابى و نقد صاحب نظران قرار گرفته است.(12)

   از سوى سوم، چون نيازهاى بشر نامحدود و عرضه همه آن‏ها بر دين نامعقول و حتى از سوى طرفداران نظريه »انتظارات‏بشر از دين« مردود است(13) و تفكيك نيازهاى صادق از كاذب )يا اصيل از فرعى(14)) با رويكرد برون دينى ناممكن‏مى‏باشد،(15) از اين رو ناگزيريم در مرحله نخست دين و توانايى‏ها و قلمرو آن را بشناسيم تا از رهگذر آن بر نيازهاى صادق‏خود واقف شويم. گذشته از اين، در رويكرد برون دينى روش‏هايى گوناگون مطرح است كه از جمله مهم‏ترين آن‏هابررسى‏هاى عقلى )فلسفى و برهانى(، انسان‏شناسى تجربى، بررسى كاركردهاى دين در حوزه‏هاى روان‏شناسى دين،جامعه‏شناسى دين و پژوهش‏هاى تاريخى، و جز اين هاست.(16)

در توضيح و نقد موارد ياد شده مى‏توان گفت:

   دستاورد بررسى‏هاى عقلى، فلسفه و ضرورت بعثت انبيا و برخى اهداف آن هاست، ولى در اين روش به نيازهاى كلى‏توجه مى‏شود و بسيارى از نيازهاى مشمول بحث انتظارات بشر از دين، از دسترس آن خارج است. استفاده از روش عقلى درمتون كلامى و فلسفى از دير باز معمول بوده است.

در انسان‏شناسى تجربى، علل گرايش انسان به دين و بسيارى از نيازهاى خرد و كلان طرح مى‏شود، ولى به دليل اين كه‏نيازهاى اصلى و ثابت و نيازهاى كاذب و نابه جاى بشر از دين از هم تفكيك نمى‏شود و نيز در اين روش راه روشنى براى اين‏تفكيك ارائه نمى‏گردد، نمى‏توان با اين رويكرد به تبيينى دقيق و صحيح از انتظارات بشر از دين و پاسخ گويى به آن‏ها و گستره‏دين دست يافت.

   روش كاركرد گرايانه از رهگذر بررسى در ابعاد روان‏شناسى دين، جامعه شناسى دين و پژوهش‏هاى تاريخى،دستاوردهاى بسيار مفيدى در تبيين انتظارات بشر از دين به همراه دارد(17)، ولى همه جانبه نيست و تنها برخى ابعاد دردسترس را مى‏توان با استفاده از اين روش كاويد. از اين گذشته، در اين روش زمينه خطا در پژوهش و مغالطه و استقراهاى‏ناتمام و مواردى از اين دست، بسيار است؛ بنابراين، اين روش را تنها مى‏توان در كنار ديگر روش‏ها مورد توجه قرار داد و نه‏جداى از آن‏ها.

   3. رويكرد جامع )متنى و غير متنى(

   در رويكرد جامع و ميان رشته‏اى، جستار در قلمرو و گسترده دين و تبيين مسئله انتظارات بشر از دين بر اساس كتاب،سنت، عقل، پژوهش‏هاى تجربى و تاريخى با روش‏هاى مختلف مربوط به آن‏ها خواهد بود؛ زيرا هر يك از رويكردهاى متنى‏و غير متنى، بخش هايى از نيازها و انتظارها و هدف‏هاى بشر در گرايش به دين را پاسخ مى‏دهند(18)؛ بنابراين، تأكيد برخى‏نويسندگان بر رويكردى خاص و نفى رويكردهاى ديگر از وجاهت علمى برخوردار نخواهد بود.(19)

ديدگاه‏ها درباره انتظارات بشر از دين و قلمرو دين

درباره انتظارات بشر از دين و قلمرو دين نظريات گوناگونى ارائه شده كه آگاهى از آن‏ها ما را در دست يابى به نظريه برتر وتبيين دقيق‏تر و نيز نقد آراى مخالف يارى مى‏رساند.

مهم‏ترين ديدگاه‏ها به اختصار از قرار ذيل است:

   - نظريه حداكثرى

   بر اساس اين نظريه، دين پاسخ گوى همه نيازهاى دنيوى و اخروى، مادى و معنوى و فردى و اجتماعى به صورت كلى وجزئى است و هيچ مطلبى يافت نمى‏شود كه در دين موجود نباشد، ولى بايد توجه داشت كه استخراج نيازها از منابع دين، ازهر كس ساخته نيست. اين نظريه را در »جامعيت مطلق قرآن« نيز مى‏توان يافت.

   برخى دين را مجموعه‏اى مى‏دانند كه همه چيز در آن يافت مى‏شود؛ از عبادت‏هاى فردى گرفته تا فرمول توليد انرژى‏هسته‏اى! آنچه در اين نظريه جلب توجه مى‏كند، ارائه »برنامه« از سوى دين در همه حوزه‏ها و سطح‏ها و دوران هاست. پيروان‏اين نظريه بر اين باورند كه دين مى‏تواند براى همه مسائل و نيازها برنامه ارائه كند.(20)

در اين نظريه، ظواهر و بطون آيات نقش اصلى را ايفا مى‏كنند و جايى براى عقل و پژوهش‏هاى تاريخى وجود ندارد.

   در رويكردى ديگر از نظريه حداكثرى، دين همه نيازهاى اخروى و كليات نيازهاى دنيوى را در همه عرصه‏ها بيان كرده‏است و با توجه به اين كه عقل يكى از منابع دين به شمار مى‏رود، كارشناسان وظيفه دارند با استفاده از اين كليات؛ جزئيات رااستخراج كنند؛ همچنان كه يك مجتهد با استفاده از »اجتهاد« مسائل فرعى را از كليات استنباط مى‏نمايد.(21)

- نظريه حداقلى

در اين نظريه، دين به ارائه حداقل‏ها بسنده كرده و جز به مسائل فردى و اخروى نپرداخته است و نهايت گشاده دستى برخى‏طرفداران اين ديدگاه، پذيرفتن حداكثر در حداقل است؛ يعنى جامعيت را تنها در دامنه اصلى‏ترين اهداف دين معرفى‏مى‏كنند. بر اين اساس، دين آنچه را كه در ذيل عنوان حداقل لازم براى هدايت جامعه و تربيت انسان‏ها قرار مى‏گيرد، باز گفته،و اگر به مسائلى وراى اين چهار چوب اشاره مى‏كند، عرضى و با اهداف واسطه‏اى است و نه اصلى و ذاتى دين؛ در نتيجه‏نبايد انتظار داشت كه دين برنامه ارائه كند، بلكه اين وظيفه بر عهده عقل و دانش بشرى است كه به گونه‏اى نياز خود را حل‏كند و از اين رو، حكومت نيز نمى‏تواند دينى باشد؛ زيرا دين نمى‏تواند براى حكومت برنامه ارائه كند. برخى نويسندگان ازهمين رهگذر به سكولار و سكولاريزاسيون گرايش نشان داده و از جدايى دين از سياست سخن گفته‏اند.(22)

- نظريه برگزيده

بر اساس اين نظريه، دين جامع است، ولى نه جامعيتى مطلق به سان نظريه اكثرى كه حتى برنامه و فرمول جديدترين نيازهاى‏متغير بشرى را به دست دهد. جامعيت دين در اين ديدگاه - افزون بر توجه كامل به نيازهاى معنوى و بر آوردن برخى نيازهاى‏مادى )فراتر از محدوده ضرورت هايى كه الزاماً بر عهده دين است( - به حكم عقل(23) همه فعاليت‏هاى مادى بشر را در ابعادفردى و اجتماعى كه به نوعى در تربيت و تكامل او دخالت دارند، تحت پوشش مى‏گيرد؛ اما اين گستردگى به دليل وجودموانعى، مانند سدّ شدن راه علم و به خمودى و خموشى گراييدن حركت دانش بشرى، و برخى موانع ديگر نمى‏تواند بااستفاده از راه كارها و ابزار شناخته شده بشرى تحقق يابد و بايد با استفاده از ابزارهاى ويژه‏اى مانند اجتهاد و ارائه‏چهارچوب‏هايى كلى، تعقيب شود.

تبيين انتظارات بشر از دين با نگاهى درون متنى

چنان كه پيش‏تر اشاره شد، جامع‏ترين روش مطالعه درباره مسئله انتظارات بشر از دين، جمع بين دو روش متنى و غير متنى ويا درون دينى و برون دينى است. در كاوش‏هاى درون دينى به سراغ خود دين مى‏رويم و قلمرو و كاركردهاى آن را جويامى‏شويم، آن گاه انتظارات خود از دين را بر طبق دستاوردهاى پژوهش، تنظيم مى‏كنيم. روشن است كه نتايج بحث‏هاى درون‏دينى و تصديق آن‏ها تنها به كار دين‏داران مى‏آيد و نه ديگران؛ يعنى يك فرد متدين ابتدا قلمرو دين را در مى‏يابد، آن گاه‏انتظارات صادق و متناسب را مطرح مى‏كند و از عرضه انتظارات كاذب و نا به جا بر دين خوددارى مى‏نمايد و از اين رهگذراست كه او هيچ گاه دين را در برابر خواسته‏هاى خود ناتوان نمى‏پندارد.

بنابراين، براى دست يافتن به نتيجه‏اى مطلوب، ابتدا لازم است مقدماتى مانند »خاتميت« و »جاودانگى« دين مورد توجه قرارگيرد و »بايدها« ى جامعيت تبيين گردد و در ادامه، با بررسى اهداف دين و بعثت پيامبران و نيز كاركردهاى دين، قلمرو دين‏شفاف‏تر تحليل شود.

خاتميت و جاودانگى دين

كتاب، سنت و اجماع مسلمانان از گذشته تا كنون، قاطعانه بر خاتميت دين اسلام و جاودانگى آن كه از مهم‏ترين لوازم خاتميت‏است، دلالت دارند. در قرآن كريم، پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم آخرين پيامبر معرفى شده است: »ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِكُم‏ولكِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبيّينَ(24)؛ محمدصلى الله عليه وآله وسلم پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست، ولى رسول خدا و ختم كننده وآخرين پيامبر است...«

»خاتم« - بر اساس گفته لغويان - چيزى است كه به وسيله آن پايان داده مى‏شود و نيز به معناى چيزى آمده كه با آن اوراق ومانند آن را مهر مى‏كنند.(25) در گذشته و امروز اين امر معمول بوده و هست كه وقتى مى‏خواهند درِ نامه يا ظرف و يا خانه‏اى‏را ببندند تا كسى آن را باز نكند، روى در يا روى قفل آن، ماده چسبنده‏اى مى‏گذارند و روى آن مهرى مى‏زنند كه امروزه به»لاك و مهر« معروف است. مهرى كه بر اين گونه اشيا مى‏زنند »خاتم« نام دارد و از آن جا كه در گذشته گاهى از گل‏هاى سفت‏و چسبنده براى اين مقصد استفاده مى‏كردند، در متون بعضى كتب معروف لغت آمده است: »ما يوضع على الطينه؛ چيزى كه‏بر گِل مى‏زنند.«

اين‏ها همه بدان جهت است كه اين واژه از ريشه »ختم« به معناى »پايان« گرفته شده است و از آن جا كه اين كار )مهر زدن( درخاتمه و پايان قرار مى‏گيرد، نام »خاتم« بر وسيله آن گزارده شده، و اگر مى‏بينيم يكى از معانى خاتم »انگشتر« است، از اين رواست كه نقش مهرها را معمولاً روى انگشترهايشان مى‏كندند و به وسيله انگشتر نامه‏ها را مهر مى‏كردند.(26)

خداى متعال در آياتى ديگر، بدون مقيد كردن به زمان خاص مى‏فرمايد: »لِيُظهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ؛(27)؛...تا آن ]آيين اسلام‏[ را برهمه آيين‏ها غالب گرداند...« و اگر بر فرض، آيين ديگرى پس از اسلام بيايد و بر آن غالب شود، اين آيه نقض خواهد شد؛بنابراين، آيين اسلام آخرين آيين و شريعت الهى است كه بر همه آيين‏ها غلبه خواهد كرد و جاودانه برقرار خواهد ماند.

در برخى آيات نيز به جهانى بودن شريعت مقدس اسلام اشاره شده است كه به دليل اطلاق، بر جاودانگى آن دلالت دارد:

- »وما اَرسَلنكَ اِلّا رَحمَةً لِلعلَمين(28)» ؛

- »وما هُوَ اِلّا ذِكرٌ لِلعلَمين(29)»؛

- »وما اَرسَلنكَ اِلّا كافَّةً لِلنّاسِ بَشيرًا ونَذيرًا (30)»؛

- »قُل ياَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللَّهِ اِلَيكُم جَميعًا(31)»؛

- »تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الفُرقانَ عَلى‏ عَبدِهِ لِيَكونَ لِلعلَمينَ نَذيرا(32)»؛

گفتنى است آيات دال بر جاودانگى به همين آيات محدود نمى‏شود و آياتى مانند »لا يَأتيهِ البطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ‏تَنزيلٌ مِن حَكيمٍ حَميد؛ )فصلت، 42) نيز بر جاودانگى قرآن دلالت دارند؛ زيرا ورود بطلان به معناى جاويد نبودن آن است.

روايات فراوانى نيز به صراحت بر خاتميت و جاودانگى دلالت مى‏كند؛ مانند:

- »حلال محمدصلى الله عليه وآله وسلم حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة(33)؛ حلال محمدصلى الله عليه وآله وسلم تا روز قيامت حلال خواهد بودو حرام او نيز تا روز قيامت حرام خواهد بود.«

در روايات مشهور ديگرى كه برخى متواتر نيز هست، مى‏خوانيم:

- )حديث منزلت( »انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبى بعدى(34)؛ منزلت و مقام تو ]يا على‏[ نسبت به من مانند مقام ومنزلت هارون است نسبت به موسى، مگر اين كه پيامبرى پس از من نيست.«

در احاديث ديگرى آمده است:

- »ايها الناس! انه لا نبى بعدى و لا سنة بعد سنتى...(35)»؛

- »ايها الناس! انه لا نبى بعدى و لا امة بعدكم...(36)».

افزون بر آيات و روايات، ختم نبوت و جاودانگى اسلام جزو ضروريات اين دين است و هرگز در آن دو اختلافى نيست.پيامدهاى خاتميت و جاودانگى اسلام

اثبات خاتميت و جاودانگى آيين اسلام، به ضرورت بحث هايى را طرح مى‏كند كه برخى از آن‏ها عبارت‏اند از:

- كمال و جامعيت شريعت مقدس اسلام

اگر شريعتى بخواهد جاودانه برقرار باشد، ناگزير است نيازهاى حال و آينده انسان‏ها را به طور همه جانبه مورد توجه قراردهد و اين، كمال و جامعيت را اقتضا مى‏كند.

- تناسب جامعيت با نيازهاى متغير بشر

مصاديق نيازهاى بشر بسيار گونه‏گون است و اساساً بخشى از نيازها با گذر زمان نو به نو مى‏شود و راه كارهايى جديدمى‏طلبد؛ بنابراين، جامعيت شريعت بايد به گونه‏اى باشد كه ضمن بر آوردن انتظارات به جاى بشر از دين در همه دوران‏ها،ثبات خويش را حفظ كند؛ در نتيجه لازم است از ابزار و سازكارهايى ويژه بهره گيرد.

اينك با بررسى هر يك از دو مورد ياد شده، به تبيينى دقيق‏تر براى »انتظارات بشر از دين« نزديك مى‏شويم.

كمال و جامعيت دين

در آيه (3) سوره مائده آمده است:

»اليَومَ يسَ الَّذينَ كَفَروا مِن دينِكُم فَلا تَخشَوهُم واخشَونِ اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم واَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى ورَضيتُ لَكُمُ الاِسلمَ دينًا؛+چچف‏ف‏ف‏ظظظغ‏غ‏غ‏ف‏ف‏ف‏ظظظغ‏غ‏غ‏ف‏ف‏ف‏ظظظغ‏غ‏غ‏ف‏ف‏ف‏ظظظغ‏غ‏غ‏ئئئئئئئئئئئئئئئئلاًلاًِلاًلاًكلاًلاًكلاًلاًلاًلاًى‏لاًلاً؟لاًلاً؟لاًض؟لاًلاًلا؟لاًلاًلا؟لاًئئئئلاًيلاًلاًى‏لاًلاًوكلاًلاًمئلاًللاًه‏لاًلاًلالاًلاًهلاًلاًهش‏لاًلاًملاًٍلاًلاًه‏ضلاًلاًيلاًلاًه؟لاًلاًهئلاًي‏ئامروز كافران از ]زوال‏[ آيين شما مأيوس شدند؛ بنابراين، از آن‏ها نترسيد و از ]مخالفت با[ من بترسيد. امروز دين شما را كامل‏كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين ]جاودان‏[ شما پذيرفتم.«

اين فقره از آيه 3 سوره مائده كه بحث كاملاً مستقلى را بيان مى‏كند(37)، به دو نكته مهم اشاره دارد: نخست »اكمال دين« وديگر »اتمام نعمت«. مقصود از نعمت به قرينه عطف بر »دين« و جايگاه بيان آن، مفهومى كلى است كه دين را شامل مى‏شود؛از اين رو برخى مفسران، نعمت را به »دين« و اتمام آن را به »ولايت« تفسير كرده‏اند. برخى لغت شناسان در فرق اين دوآورده‏اند:

»ان قولنا كمال اسم لاجتماع ابعاض الموصوف به ولهذا قال المتكلمون العقل كمال علوم ضروريات يميزبها القبيح من الحسن‏يريدون اجتماع علوم، ولا يقال تمام علوم لان التمام اسم للجزء و البعض الذى يتم به الموصوف بانه تمام و لهذا قال اصحاب‏النظم القافية تمام البيت و لا يقال كمال البيت و يقولون البيت بكماله اى باجتماعه و البيت بتمامه اى بقافيته، و يقال هذا تمام‏حقك للبعض الذى يتم به الحق و لايقال كمال حقك...(38)»

راغب در مفردات الفاظ قرآن كمال را تحقق غرض و تمام را در مقابل ناقص و به معناى رسيدن به مرتبه و حدّى مى‏داند كه به‏چيزى خارج از خود نياز نداشته باشد(39).

اگر بر اساس آنچه در معجم الفروق اللغويه آمده، به آيه بنگريم، كمال به جامعيت و تمام به خاتميت و جاودانگى و يا ابزار آن‏اشاره دارد و اگر با توجه به گفته راغب به آيه نظر افكنيم، كمال از مرتبه‏اى بالاتر و حساس‏تر سخن مى‏گويد؛ يعنى ممكن‏است مجموعه‏اى تمام باشد، ولى به كمال خود نرسيده باشد. مجموعه‏اى كه همه اجزاى آن جمع و هدف نيز به دست آمده‏باشد، تمام و كامل است. استاد مطهرى در انسان كامل، كمال را صعود عمودى و تمام را افقى مى‏داند؛ براى مثال، انسان كه‏خلقتش كامل باشد، تمام است، ولى همين انسان مى‏تواند به كمال برترى دست يابد؛ يعنى بر درجاتش افزوده شود، و يا مثلاًانسان عاقل عقل دارد و از اين جهت تمام است )يعنى بى عقل نيست( ولى مى‏تواند از عقل كامل‏تر و قوى‏ترى نيز برخوردارباشد.(40)

برخى نويسندگان با بيان فرق كمال و جامعيت، گفته‏اند:

»فرق است ميان كامل بودن و جامع بودن، جامع يعنى همه چيز را در برمى‏گيرد، گويى دين سوپر ماركتى است كه هر چه‏بخواهيد در آن پيدا مى‏شود، ولى »كامل بودن« دين يا يك مكتب به اين معناست كه دين يا مكتب در هدف خود و در آن‏حوزه‏اى كه براى عمل و رسالت خود برگزيده، »كامل« يعنى »موفق« است... .

بنابراين، اگر بپذيريم كه دين حداقل لازم را مى‏دهد، »كامل بودن دين« يعنى دين در حداقل لازم را دادن، كامل است.

فرض حداقلى بودن با فرض كمال به هيچ وجه منافات ندارد. اگر هدف و رسالت دين به دست دادن اين حداقل‏ها باشد )چه‏در قلمرو احكام، چه در قلمرو اخلاقيات و چه در قلمرو جهان بينى و معارف دينى و به طور كامل هدايت( در آن صورت‏دينى كه اين حداقل‏ها را داده باشد، كامل عمل كرده و نقصانى در او نيست.(41)»

راندن كمال دين به زاويه حداقلى و شكستن اطلاق آن از آن جا ناشى شده كه نويسنده از همان ابتدا »حداقل« و »حداكثر« ى‏را براى دين فرض كرده است؛ البته بدون ارائه تبيين و مستندى روشن. در توضيح مطلب مى‏توان گفت: كمال را اگر به معناى‏رسيدن به هدف و برآورده شدن مقصود بدانيم، تفسير آن به كمال حداقلى و حداكثرى نامفهوم است؛ زيرا اگر درصد كمى ازهدف تحقق نيابد، هر چند »مقبول« باشد، نمى‏توان آن را كامل خواند. حضرت على‏عليه السلام در نهج البلاغه در باره دين و قرآن‏مى‏فرمايد:

»ام انزل الله سبحانه دينا ناقصاً فاستعان بهم على اتمامه...ام انزل الله سبحانه ديناً تامّاً فقصّر الرسول‏صلى الله عليه وآله وسلم عن تبليغه و ادائه؟! و الله‏سبحان يقول: »ما فرّطنا فى الكتاب من شى‏ء« و قال: »فيه تبيان كلّ شى‏ء« و ذكر انّ الكتاب يصدّق بعضه بعضاً و انه لااختلاف فيه،فقال سبحانه: »و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً« و انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لا تفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الّا به.«(42)

ارائه تصويرى خود ساخته از دين تحت عنوان »حداقل« و »حداكثر« و ارزيابى دين بر اساس آن‏ها و تطبيق كمال دين بر كمال‏در ارائه حداقل نادرست بوده و زمينه بسيار مساعدى را براى مغالطه فراهم كرده است. به باور ما، دين و نماينده آن قرآن، باسازكارهاى ويژه خود در همه عرصه‏ها حضور مؤثر دارد و بدون به تعطيلى كشاندن دانش بشرى و بر هم زدن سير طبيعى‏جهان، همه را تحت تأثير قرار داده است.

به كمال و جامعيت باز مى‏گرديم. چنان كه پيش‏تر گذشت، آيه اكمال دين بر جامعيت دين دلالت دارد، ولى بر فرض كه آيه رااز جامعيت ساكت بدانيم، دلايل متعدد ديگرى وجود دارد كه جامعيت دين را به اثبات مى‏رساند، ولى نه به معناى جامعيت‏مطلق كه بدون حكمت و تدبير برنامه‏هاى خرد و كلان را بر بشر عرضه كند و به جاى خدمت زيان رساند، بلكه جامعيتى‏فراگير، حكمت‏آميز، با سازكارهايى ويژه كه در همه جا حضور مى‏يابد و شدت و ضعف حضور آن متناسب با تأمين اهداف‏آن است. ما پس از بررسى اجمالى دلايل جامعيت دين، به سازكارهاى تحقق چنين جامعيتى از راه‏هاى درون و برون دينى‏خواهيم پرداخت.

يادآور مى‏شويم كه ضرورت طرح دلايل جامعيت از آن رو است كه برنامه‏هاى دين به صورت ويژه است و با برنامه‏هاى‏بشرى تشابهى ندارد؛ همچنان كه سازكارهاى جامعيت قرآن در مقايسه با نوشتارهاى جامع بشرى )در موضوعى خاص(بسيار متفاوت است؛ بنابراين، براى بررسى و تبيين جامعيت دين در همه عرصه‏هاى بشرى از نگاه برون دينى ناگزيريم ازقطعيت پشتوانه تحقيق كه جامعيت دين و قرآن از نگاه درون دينى است، اطمينان يابيم.

   از آن جا كه قرآن نماينده و معرف دين است و دين را در خود دارد، اثبات جامعيت قرآن به جامعيت دين رهنمون مى‏شود.

برخى آيات و روايات دلالت كننده بر جامعيت قرآن

- »...ونَزَّلنا عَلَيكَ الكِتبَ تِبينًا لِكُلِ‏ّ شَى‏ءٍ وهُدًى ورَحمَةً وبُشرى‏ لِلمُسلِمين(43)؛...و كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيان گر همه چيزو مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.«

- »...ما فَرَّطنا فِى الكِتبِ مِن شَى‏ءٍ (44)؛...ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگزار نكرديم...«

- حضرت على‏عليه السلام فرمود: »ام انزل الله سبحانه ديناً ناقصاً فاستعان بهم على اتمامه(45)؛ يا خداوند سبحان دينى ناقص فرستاده واز آن‏ها براى تكميل دين كمك خواسته است؟!«

- امام باقرعليه السلام فرمود: »ان الله تبارك و تعالى لم يدع شيئاً يحتاج اليه الامّة الّا انزله فى كتابه و بيّنه لرسوله(46)؛ خداى متعال‏چيزى از نيازمندى‏هاى امت را وانگذاشت، مگر آن كه آن را در كتابش فرو فرستاد و براى رسولش بيان فرمود.«

   روايات در خصوص جامعيت قرآن و به تبع آن، دين، بسيار است و ما به همين مقدار بسنده مى‏كنيم. آنچه بين مفسران درخصوص جامعيت قرآن و دين اتفاقى و اجماعى است، جامعيت در چيزهايى است كه در مسير تكامل معنوى و انسانيت‏انسان قرار مى‏گيرد و در آن تأثير مى‏گذارد. علامه طباطبايى و برخى مفسران مشهور ديگر ذيل آيه 89 سوره نحل اين مطلب‏را يادآور شده‏اند؛ از جمله در تفسير نمونه آمده است:

»تبياناً لكل شى‏ء؛ يعنى بيان كردن« و از اين تعبير با توجه به وسعت مفهوم »كل شى‏ء« به خوبى مى‏توان استفاده كرد كه درقرآن بيان همه چيز هست، ولى با توجه به اين نكته كه قرآن يك كتاب تربيت و انسان سازى است كه براى تكامل فرد و جامعه‏در همه جنبه‏هاى معنوى و مادى نازل شده است، روشن مى‏شود كه منظور از همه چيز، تمام امورى است كه براى پيمودن‏اين راه لازم است، نه اين كه قرآن يك دايرة المعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضى و جغرافيايى و شيمى و فيزيك‏و گياه‏شناسى و مانند آن، در آن آمده است...(47)»

اين تفسير و مانند آن، نظريه حداكثرى را در باره جامعيت قرآن انكار مى‏كنند، ولى جانب حداقل و اين كه دامنه نيازمندى‏هاى‏بشر در مسير كمال چه قدر است، به اجمال بيان شده و به تبيين بيشترى نياز دارد.

تناسب جامعيت با نيازهاى متغير بشرى و سازكارهاى آن

چنان كه پيش‏تر اشاره شد، كبراى كلى كه جامعيت دين و قرآن است، بر اساس آيات و روايات پذيرفتنى است و بين مفسران وحتى ديدگاه مخالف در اين خصوص اختلافى وجود ندارد و آنچه مورد سخن است، گستره دامنه و قلمرو دين است كه آياهمه عرصه‏ها را در بر مى‏گيرد و يا تنها حوزه فردى و معنوى را شامل مى‏شود و اگر بر همه عرصه‏ها سايه مى‏افكند، آياحداكثرى به معناى سوپر ماركتى آن است يا به گونه‏اى ديگر؟

به باور نگارنده، جامعيت، مكانيزمى پيچيده دارد كه فهم دقيق آن به كالبد شكافى دقيق نيازمند است. اسلام هرگز جلوى‏پيشرفت دانش بشرى را نگرفته(48)، بلكه خود بر اساس قاعده عقلانى لطف، با ارسال انبيا با پشتيبانى علم لدنى، به حركت‏آن سرعت بخشيده است؛ چنان كه در احاديث ذيل اين مطلب به خوبى نمايان است:

- »اطلبوا العلم و لو بالصين(49)»؛

- »الحكمة ضالّة المؤمن فحيث وجدها فهو احقّ بها(50)»؛

- »طلب العلم فريضة على كل مسلم(51)»

روايت اول در تشويق براى فراگرفتن علوم غير الهى كاملاً گويا است؛ زيرا علومى كه در مانند سرزمين چين وجود دارد،نمى‏تواند علوم الهى باشد.

اين روايات و مانند اين‏ها نشان دهنده عدم دخالت دين در روند تكاملى علمى و تجربى بشر است؛ اما با اين وصف، مكانيزم‏حضور دين در همه عرصه‏ها و به بيانى ديگر، تفسير صحيح جامعيت دين چيست؟

اسباب سعادت و تكامل معنوى انسان به طور كلى در سه محور قابل بررسى است. اعتقادهاى او مهم‏ترين محور و بخش‏اصلى عامل سعادت و تكامل او است. دين و قرآن بخش مهمى از آموزه‏هاى خود را به اعتقاديات، اختصاص داده است واين، در محدوده بايدهاى دين قرار مى‏گيرد؛ يعنى دين كه يكى از اهداف اصلى آن تربيت انسان و تصحيح اعتقادات او است،بايد مسائل اعتقادى را به روشنى بيان كند. توحيد، معاد، نبوت و بسيارى مسائل ديگر در اين محدوده قرار مى‏گيرند. بررسى‏متون دينى نشان مى‏دهد كه آموزه‏هاى دينى در اين باره، فراتر از بايدها عمل كرده و به حكم قاعده لطف، به طور همه جانبه‏به يارى انسان شتافته است.

   محور دوم كه در تكامل معنوى و سعادت انسان نقشى مهم ايفا مى‏كند، اخلاقيات است. اخلاقيات نيز مورد اهتمام همه‏جانبه دين مى‏باشد و اساساً آموزه‏هاى اخلاقى از غناى ويژه‏اى برخوردار است.

   محور سوم كه كانون مباحثات »انتظارات بشر از دين« را به خود اختصاص داده و در حركت تكاملى بشر نقش آفرين‏است، نگاه صحيح به زندگى مادى و برخوردارى از پيشرفته‏ترين نظام‏هاى اجتماعى است. در رابطه يك فرد با جامعه، از آن‏جا كه يك طرف »فرد« قرار دارد و يك سو »اجتماع«، دو محور پيش گفته نيز در دامنه محور سوم حضور مى‏يابند و نقش‏مى‏آفرينند؛ به بيانى ديگر، موفقيت نظام‏هاى اجتماعى در ابعاد گوناگون اقتصادى، سياسى، اجتماعى و مديريت و جز اين‏ها،به چگونگى اعتقادات و اخلاقيات فرد فرد جامعه بستگى دارد. اسلام با توجه به دخالت نظام‏هاى گوناگون موجود در جامعه‏در سعادت و تكامل معنوى افراد، توجه خود را به زندگى فردى و اجتماعى در ابعاد گوناگون و متناسب با ميزان تأثير آن‏ها درسعادت فرد، منعطف كرده و در اين راستا از سازكارها و ابزارهاى ويژه بهره جسته است.

   اسلام براى دست يازيدن به اين هدف، از يك سو با توجه به نيازهاى فردى و اجتماعى فرد كه بر فطرت او منطبق است،احكامى وضع كرده كه در همه زمان‏ها و مكان‏ها اجراى آن‏ها الزامى است. اين احكام افزون بر كاركردهاى خاص خود،كاركردهاى ديگرى نيز دارد؛ براى مثال، »حجاب« امرى ثابت است كه در سعادت فرد تأثير مى‏گذارد و حركت تكاملى او راتسريع مى‏بخشد. حجاب افزون بر كاركردهاى فردى، جامعه را نيز در ابعاد گوناگون تحت تأثير قرار مى‏دهد. مقايسه جوامع‏مفيد به حجاب و دستورهاى شرع در روابط جنسى و جوامعى كه از اين مواهب بى بهره‏اند، به خوبى حقانيت اين مطلب را به‏اثبات مى‏رساند.(52)

   ربا، با كاركردهاى اجتماعى فراوان، از ديگر احكامى است كه همواره حرام است. نماز و روزه نيز از اين دسته احكام اندكه افزون بر كاركردهاى اصلى خود، به فراخور خود، كاركردهاى اجتماعى نيز دارند.

   اما نيازهاى بشر به همين مقدار محدود نمى‏شود و با گذر زمان و پيشرفت دانش و پيچيده‏تر شدن اجتماع، تغيير مى‏كند ونيازهاى تازه‏اى پديد مى‏آيد. نظام‏هاى پيچيده اقتصادى و سياسى امروز از جمله اين نيازهاست. نظام اقتصادى و مديريت دراجتماع‏هاى گذشته در مقايسه با نظام‏هاى فعلى، بسيار ابتدايى بوده است. گردش مالى و تقسيم سهم‏ها به سهولت انجام‏مى‏شده و نيازى به نظام‏هاى پيچيده امروز احساس نمى‏شده است. با اين وصف، دين نمى‏تواند نسبت به اين امور كه مصاديق‏فراوانى دارد و در سرنوشت معنوى افراد مؤثر است، بى تفاوت باشد و از سوى ديگر، به دليل گستردگى و تغيير و تحول‏دائمى آن‏ها نمى‏تواند براى يك يك موارد برنامه ارائه كند(53)، در نتيجه ناگزير است از ساز و كارى بهره گيرد كه اهدافش رادر چشم انداز حركت بشر تحقق بخشد؛ به تعبير ديگر، دين به جاى اين كه خود به طور مستقل برنامه ارائه دهد، كنترل‏برنامه‏هاى بشرى را به دست مى‏گيرد و هدايت مى‏كند. »اجتهاد« كه مايه پويايى فقه تشيع است، يكى از مهم‏ترين اين ساز وكارهاست؛ اما بايد دانست كه اجتهاد نيز خود مقدمات و فرايندى دارد. براى روشن شدن مطلب، لازم است در خصوص‏اجتهاد و چگونگى دخالت دين در امور دنيوى و نيازهاى متغير مردم توضيحاتى ارائه شود.

اجتهاد يكى از ابزارهاى پويايى دين

امام صادق‏عليه السلام فرمود:

»علينا القاء الاصول و عليكم التفريع؛ بيان اصول بر عهده ماست و استنباط فروع بر عهده شما.(54)»

امام رضاعليه السلام نيز فرمودند:

»علينا ان نلقى الاصول و عليكم ان تتفرعوا.(55)»

   اين روش در غير مواردى است كه احكام شرعى به صراحت بيان شده است. اگر بخواهيم مسئله را با بيان مثالى توضيح‏دهيم، مى‏توانيم به علايم رانندگى مثال بزنيم. در اين مثال، انتخاب نوع وسيله، سرعت حركت در دامنه مجاز، و زمان حركت‏بر عهده راننده است، ولى ايجاد ايمنى براى راننده در جاده به ويژه نقاط كور بر عهده پليس راه مى‏باشد. نصب علايم‏رانندگى به راننده كمك مى‏كند تا مسير را بهتر بشناسد و راه را از چاه تشخيص دهد. در اين مثال، پليس راه در انتخاب وسيله،زمان حركت و چگونگى آن تا حد زيادى دخالت ندارد، ولى سراسر راه را با حضور خود ايمن مى‏كند. زندگى بشر نيز درموارد بسيارى بر اساس دانش او سامان مى‏يابد، ولى در بسيارى از حركت‏ها و برنامه‏ريزى‏ها وجود نيروى كنترل كننده،نگاهبان و هدايت گر به خوبى ديده مى‏شود؛ براى مثال، اگر حكومتى بر پايه فقه شيعى بلكه فقه شريعت مقدس اسلام بناشده باشد، ساخت سلاح‏هاى مخرب اتمى و ميكربى را مجاز نمى‏شمارد و همين امر موجب مى‏شود هزينه بسيار زيادى ازدوش بيت المال برداشته شود؛ به بيان ديگر، يك حكم شرعى برنامه‏ها و مسير صرف بودجه كلانى را تغيير مى‏دهد.

   اگر قوانين يك كشور بر اساس قوانين اسلام تنظيم شود، حضور مبانى اسلام را در همه شريان‏هاى حياتى جامعه به خوبى‏مى‏توان ديد. تنظيم سياست‏هاى خارجى، اتخاذ روش اقتصادى متناسب با چهارچوب‏هاى اقتصادى اسلام )مثلاً با رعايت‏اصول فقرزدايى، عدالت اجتماعى، خدمت رسانى، حذف معامله‏هاى استثمارگرايانه مانند معامله‏هاى ربوى و جز اين‏ها(سياست‏هاى اجتماعى در ابعاد گوناگون آن، و بسيارى ديگر از مسائل كلان اجتماعى و حكومتى اگر بر محور شرع تنظيم‏شود، مى‏تواند در نوع برنامه ريزى‏ها تأثيرى بسيار جدى بر جاى گذارد. ما نمونه اين تأثيرگذارى را در قانون اساسى‏جمهورى اسلامى ايران و احكام حكومتى رهبرى و كنترل مصوبات مجلس شوراى اسلامى توسط فقهاى شوراى نگهبان وحقوق‏دانان كه آنان نيز بر مبناى قانون اساسى كه بر قوانين شرعى مبتنى است حركت مى‏كنند، مشاهده مى‏نماييم.

   استخراج احكام شرعى از چهارچوب‏هاى كلى ارائه شده از سوى شرع بر عهده مجتهد )فقيه جامع الشرايط( است.مجتهد جامع الشرايط احكام شرعى مربوط به موضوع‏هاى خرد و كلان را استنباط كرده و ارائه مى‏دهد. در مسائل كلان‏اجتماعى، برخى نهادهاى قانون گذار، مانند مجلس شوراى اسلامى، عهده دار تطبيق و جارى ساختن احكام شرعى درمصوبات قانونى خويش است.

   در اين ميان، امر قابل توجه، راه كارها و ابزارى است كه شرع براى استنباط احكام شرعى متناسب با نيازهاى متغير دراختيار مجتهد قرار مى‏دهد. توضيح اين كه احكام بر سه گونه است. برخى احكام شرعى به اصطلاح »اولى« است كه بر اساس‏مصالح و مفاسد فردى و اجتماعى از سوى شارع وضع شده است.

   برخى احكام »ثانوى« است. احكام ثانوى در مواردى است كه مكلف به دليل موانعى نمى‏تواند به وظيفه اصلى خويش‏عمل كند؛ براى مثال، حفظ اسرار شخصى افراد واجب است، ولى اگر افشاى آن براى حفظ نظام اسلامى ضرورت يابد، اين‏حكم ثانوى اجرا مى‏شود و حكم اولى كنار گذاشته مى‏شود؛ البته اگر بخواهيم با نگاهى ژرف‏تر بنگريم، در واقع موضوع‏مسئله عوض شده است و حكم ثانوى جاى حكم اولى را نگرفته، بلكه متناسب با موضوع جديد، در كنار حكم اولى قرارگرفته است و حكم اولى به دليل فقدان موضوع مجالى براى مطرح شدن ندارد.

)موضوع حكم اولى »حفظ اسرار شخصى افراد« است و موضوع حكم ثانوى »حفظ اسرار شخصى افراد در جايى كه اين‏حفظ به حكومت اسلامى ضرر برساند« مى‏باشد.( نمونه‏هاى ذيل از جمله موانعى است كه باعث آمدن احكام ثانوى‏مى‏شود و در واقع چهارچوب‏هايى كلى است كه از سوى شارع قرار داده شده تا در طول روزگاران، مجتهدان و صاحب نظران‏فقه پژوه بتوانند نيازهاى متغير مردم را پاسخ گويند:

   - عسر و حرج: با توجه به آيات 185 سوره بقره و 78 سوره حج: »يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ اليُسرَ ولا يُريدُ بِكُمُ العُسرَ« و »وما جَعَلَ عَلَيكُم‏فِى الدّينِ مِن حَرَجٍ«.

   - اضطرار: در آيه 113 سوره بقره، نمونه‏اى از اجراى اين حكم ثانوى به نمايش گذاشته شده است: »اِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَوالدَّمَ ولَحمَ الخِنزِيرِ وما اُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللَّهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ ولا عادٍ فَلَا اِثمَ عَلَيهِ؛ همانا مردار، خون، گوشت خوك و آنچه به‏هنگام ذبح جز نام خدا بر آن برده باشند، حرام است؛ اگر كسى درمانده و مضطر شود، و تجاوز كار نباشد )و از آن‏ها بخورد(گناهى بر او نيست.«

   - ضرر و ضرار: بر طبق حديث مشهور »لاضرر و لا ضرار فى الاسلام«.

   - اهم و مهم: بسيارى از فقها، در موارد تزاحم، از راه كار عقلى مورد تأييد شرع »اهم و مهم« بهره مى‏جويند؛ براى مثال،اگر دروغ گفتن كه حكم اولى آن حرام است، با حفظ جان بى گناهى در تعارض قرار گيرد، حرمت آن كنار گذاشته مى‏شود؛زيرا حفظ جان بى گناه اهميت بيشترى دارد.

   يادآور مى‏شويم كه يكى از عوامل مهم پويايى فقه، ورود »عقل« به دايره منابع اصلى استنباط احكام است. اسلام با تأييدهدف دار عقل و تعريف حوزه‏هاى تأثير گذارى آن، به خوبى توانسته است حضور خود را در جوامع، همواره پاس بدارد.

عقل به ويژه در عرصه‏هاى اخلاق و فقه ظهورى بسيار موفق از خود نشان داده است. بسيارى از ضوابط و قواعد اصولى وفقهى زايا و پويا به مدد عقل استنباط شده است؛ براى مثال، ملازمه ميان وجوب ذى المقدمه و وجوب مقدمه و حرمت ذى‏المقدمه و حرمت مقدمه و قاعده اهم و مهم از نمونه‏هاى احكام عقل است. احكام عقلى در اصول فقه با عنوان‏هاى»مستقلات عقلى« و »غير مستقلات عقلى«(56) طرح شده و مورد بحث قرار گرفته‏اند.

   نوع سوم احكام شرعى »احكام حكومتى« خوانده مى‏شود. علامه طباطبايى درباره احكام حكومتى مى‏نويسد:

»احكام حكومتى تصميم‏هايى است كه ولى امر در سايه قوانين شريعت و رعايت موافقت آن‏ها به سبب مصلحت زمان اتخاذمى‏كند و طبق آن‏ها مقرراتى وضع نموده و به اجرا در مى‏آورد. مقررات مذكور لازم الاجرا بوده و مانند شريعت داراى اعتبارهستند، با اين تفاوت كه قوانين آسمانى، ثابت و غير قابل تغيير و مقررات وضعى، قابل تغييرند و در ثبات و بقا، تابع مصلحتى‏هستند كه آن‏ها را به وجود آورده است و چون پيوسته زندگى جامعه انسانى در تحول و رو به تكامل است، طبعاً اين مقررات‏به تدريج تغيير و تبدل پيدا كرده، جاى خود را به بهتر از خود خواهند داد.(57)»

گفتنى است برخى فقها »احكام حكومتى« را نوع سومى از احكام به شمار نياورده‏اند، بلكه آن را در احكام اولى و يا ثانوى‏جاى داده‏اند. مرحوم امام خمينى ولايت فقيه و حكم حكومتى را از احكام اوليه مى‏داند و آية الله مكارم شيرازى و برخى‏ديگر، آن را در طول احكام اولى و ثانوى بيان كرده‏اند و به بيان ديگر، احكام حكومتى را مربوط به صغرويات مى‏دانند و نه‏جزو احكام:

   »الا حكام الولائية احكام اجرائية و تنفيذ به لانها مقتضى طبيعة مسألة الولاية و اَنها دائماً ترجع الى تشخيص الصغريات والموضوعات و تطبيق احكام الشرع عليها و تطبيقها على احكام الشرع.(58)»

   نظريات ديگرى نيز در اين خصوص بيان شده كه در هر صورت، اصل مطلب ثابت و برقرار است. يكى از نمونه‏هاى‏تاريخى احكام حكومتى، فتواى تاريخى ميرزاى شيرازى در خصوص تحريم تنباكو بود كه دست بيگانه را از سرمايه‏هاى اين‏مملكت قطع كرد.(59)

   خلاصه اين كه مجتهد با استفاده از منابعى كه در اختيار دارد كه عبارت اند از كتاب، سنت، و عقل و با استفاده از ابزارهايى‏كه برآمده از اين منابع مى‏باشند، مانند قواعد اصولى، قواعد فقهى، دلايل و قضاياى عقلى، بناى احكام بر اساس مصالح ومفاسد واقعى، و جز اين‏ها، به سراغ نيازها آمده و احكام مربوط به آن‏ها را به دست آورده و يا به تعبير دقيق‏تر »كشف«مى‏كند.

سخن پايانى

با نگاهى درون دينى به متون دينى، روشن مى‏شود كه دين از »جامعيت« برخوردار است و مى‏تواند نيازهاى بشر را كه درتكامل معنوى او تأثير مى‏گذارند، پاسخ گويد؛ خواه اين نيازها مادى باشد يا معنوى و خواه ثابت باشد يا متغير، ولى دين براى‏پاسخ گويى به اين نيازها از راه كارهاى ويژه‏اى بهره جسته تا در كنار يارى و هدايت انسان، مانع رشد فكرى و علمى او نشود.جامعيت دين، در واقع، جامعيت حضور دين است و جامعيت حضور و كنترل كننده با جامعيت مطلق و حداكثرى تفاوتى‏بسيار دارد.

   اين معنا با مطالعه برون دينى ادامه مى‏يابد؛ زيرا پژوهش در علوم تجربى، انسانى، اخلاق، هنر، فلسفه و ديگر عرصه‏هاحضور دين و نقش مؤثر آن را به خوبى نشان مى‏دهد؛ ولى اين بدين معنا نيست كه مى‏تواند همه نيازهاى خرد و كلان را - آن‏گونه كه بشر انتظار دارد - برآورده سازد و اساساً اين خواسته در تعريف جامعيت كه براى دين ارائه گرديد، نمى‏گنجد و چه‏بسا كليت چنين خواسته‏اى با روح آموزه‏هاى دين در تعارض باشد؛ زيرا به تعطيلى و خمودى حركت‏هاى علمى و پژوهشى‏مى‏انجامد و اين مخالف خواسته دين است.

نكته مهم كه در اين جا بايد طرح شود، تفكيك صادق و كاذب انتظار بشر از دين است؛ به ديگر سخن، پس از اثبات كليّت‏حضور دين در عرصه‏هاى گوناگون فردى و اجتماعى و پاسخ گويى به نيازهاى بشر كه در مسير هدايت قرار مى‏گيرند و بشرخود نمى‏تواند بدان‏ها دست يابد و يا دست يابى به آن‏ها دشوار است، اينك اين پرسش مطرح مى‏شود كه آيا از مطالعات‏برون دينى مى‏توان نيازهاى به حق بشر از دين را شناسايى كرد؟

   پاسخ به اين پرسش به طور جزيى مثبت و به طور كلى منفى است؛ يعنى مطالعات برون دينى تنها مى‏تواند به حق بودن‏بخش‏هايى از انتظار را تشخيص دهد و تشخيص و تفكيك همه انتظارهاى درست از نادرست از راه‏هاى برون دينى ميسورنيست، و به سخن ديگر، ملاك هايى كه بتواند نيازهاى صادق را از كاذب بشناسد، در ديدگاه برون دينى يافت نمى‏شود وهمين امر موجب مى‏شود كه روش برون دينى به تنهايى در مسئله »انتظارات بشر از دين« ناكارآمد باشد؛ از اين رو لازم است‏در كنار آن از روش درون دينى نيز بهره جست.

با پژوهش در متون دينى و استخراج پاسخ‏هاى آن به انتظارات بشر، روشن مى‏شود كه دين به همه سطح‏هاى نيازهاى بشرتوجه داشته است.(60) گاه با ارائه مبانى و اهداف كلى، نيازهاى فلسفى و روش‏شناسى را برآورده مى‏سازد و گاه با ورود به‏جزئى‏ترين مسائل، به طور عملى تمام اختيار را از كف بشر خارج مى‏كند و گاه فراتر رفته و بايسته‏هاى پژوهش را طرح ريزى‏مى‏نمايد؛ براى مثال، دين با اصالت دادن به فرد و جامعه، به حوزه فلسفه اقتصادى وارد مى‏شود و نظام‏هاى سرمايه دارى‏متكى بر اصالت فرد و سوسياليستى متكى بر اصالت جامعه و نفى مالكيت خصوصى را طرد مى‏كند.

از سوى ديگر، دين با طرح حرمت معاملات ربوى، به جزئى‏ترين مسائل اقتصادى وارد مى‏شود و در راستاى برپايى عدالت‏اجتماعى و فقر ستيزى كه جزو اهداف مكتب اقتصادى اسلام است، گام‏هاى عملى بر مى‏دارد، و از سوى سوم، اسلام مثلاًدر كنار حرمت شراب، به مضرات آن اشاره مى‏كند و ميدانى را براى تحقيق فراهم مى‏سازد. اين گونه طرح مواد پژوهشى رادر موارد گوناگونى مى‏توان يافت؛ از نجوم گرفته تا مسائل بهداشتى و زيست‏شناسى و زمين‏شناسى و جز اين‏ها.

مثال‏هاى ياد شده، مشتى از خروار است كه تحقيق در اين باره را بايد در مجال هايى ديگر دنبال كرد(61) و آنچه در اين جايادآورى آن لازم است، چگونگى بهره بردارى از آموزه‏هاى دين است.

   چنان كه پيش‏تر گذشت، يكى از ابزارهاى مهم استخراج احكام دين و تطبيق آن‏ها بر نيازهاى عصرى در حوزه فردى واجتماعى، اجتهاد است، ولى اجتهاد در حوزه فقه تنها بخشى از نيازها را مرتفع مى‏سازد و لازم است كارشناسان هر عرصه ازدانش‏هاى الهى و بشرى به سراغ متون دينى رفته و مواد مورد استفاده خود را يافته و از آن‏ها استفاده كنند. گستره و تأثيرپذيرى علم از دين بسيار فراتر از حوزه فقه است. بررسى كاركردها و گستره حضور دين و تعامل آن‏ها با هم كه با عناوينى چون»علم و دين«، »علم دين«، »كاركردهاى دين«، »انتظارات بشر از دين« و جز اين‏ها مورد بررسى قرار مى‏گيرند، نشان مى‏دهدكه دين مى‏تواند در انگيزه‏ها، اهداف، مبادى و پيش فرض‏ها، روش‏ها و فراورده‏هاى پژوهشى تأثير گذارد و اساساً بايددانست كه به باور دانشمندان، مفاهيم علمى برگرفته دقيق و كامل از طبيعت نمى‏باشد و مفاهيم نظرى و مبادى و مبانى‏متافيزيكى نيز در آن‏ها حضور دارد(62) و به ديگر سخن، علم پيش‏فرض‏هايى دارد كه تنها دين مى‏تواند آن‏ها را تأمين كند(63)روشن است كه مراجعه كنندگان بايد از روش پژوهش در متون دينى آگاه باشند تا بهره‏گيرى به طور گسترده و با اطمينان‏انجام‏پذيرد.

 

...................( Anotates ).................

1) بسط تجربه نبوى، عبدالكريم سروش، انتشارات صراط، چ اول، 1378، ص 84.

2) مجله نقد و نظر، شماره 6، ص 57-56؛ انتظار بشر از دين، عبدالله نصرى، ص 26-22.

3) نقد و نظر، شماره 6، ص 10-9.

4) انتظار بشر از دين، ص 25-24.

5) انتظار بشر از دين، ص 62-43.

6) شريعت در آيينه معرفت، عبدالله جوادى آملى، مركز نشر فرهنگى رجا، تهران، 1372 ش، ص 95-93.

7) ر.ك: انتظار بشر از دين، عبدالله نصرى، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، ج دوم، 1379 ش، ص 95-94.

8) ر.ك: مجله تخصصى كلام اسلامى، سال دهم، شماره 39، ص 10-6؛ »انتظار بشر از دين يا انتظار دين از بشر«، استاد جعفر سبحانى.

 

9) ر.ك: انتظارات بشر از دين، عبدالحسين خسروپناه، ص 91-90.

10) روش‏شناسى مطالعات دينى، احمد فرامرز قراملكى، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، ج اول، 1380، ص 201-200.

11) كيان، شماره 24، ص 16، »آن كه به نام بازرگان بود نه به صفت« عبدالكريم سروش.

12) ر.ك: هرمنوتيك و منطق فهم‏دين، على ربانى گلپايگانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه؛ انتظارات بشر از دين، عبدالحسين خسروپناه، ص 114-98؛معرفت دينى، صادق لاريجانى، مركز ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1370 ش.

13) براى آگاهى بيش‏تر ر.ك: كيان، شماره 23، ص 17-16.

14) بر فرض كه ما بتوانيم نيازهاى اصيل را از غير اصيل )يا نيازهاى صادق را از كاذب( باز شناسيم، از كجا معلوم كه دين اين تقسيم بندى را به رسميت بشناسدو از كجا معلوم كه دين تنها درصدد پاسخ گويى به نيازهاى اصيل بر آمده است؟ به ديگر سخن، اين نظريه اين پيش فرض را كه دين تنها به نيازهاى اصيل پاسخ‏مى‏گويد و تقسيم بندى ما را مى‏پذيرد، بر دين تحميل مى‏كند.

افزون بر اين مسئله، پرسش ديگرى نيز مطرح مى‏شود و آن اين كه اگر نياز اصيل از راهى غير دين برآورده شود )به ويژه باگذر زمان و پيشرفت علوم و دانش‏بشرى( تعامل ما با پاسخ‏هاى دين چگونه است و آيا اساساً دين اين گونه نيازها را نيز پاسخ مى‏گويد يا خير؟

15) تفكيك نيازها فرع بر اين است كه ما بر ساختار وجودى انسان، اعم از ساختار روحى و جسمى، و نيز بر چگونگى تكامل معنوى و مادى انسان و نيازهاى‏اساسى او در اين مسير، آگاهى كامل داشته باشيم و چنان كه مى‏دانيم و همگان بر آن اذعان دارند، چنين آگاهى جز از سازنده انسان انتظار نمى‏رود.

گفتنى است ما اصطلاح صادق و كاذب كه در برخى نوشته‏ها به كار رفته )شريعت در آيينه معرفت( را برابر با اصيل و فرعى مى‏گيريم، ولى نه با تفسير انسان ازاصيل و فرعى؛ زيرا چه بسا انسان نياز فرعى را اصيل و نياز اصيل را به اشتباه فرعى تلقى كند.

16) همان، ص 312-213؛ انتظارات بشر از دين، عبدالحسين خسرو پناه، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، ج اول، 1382، ص 126-114.

17) برخى دستاوردهاى مطالعه كاركردهاى دين در ابعاد اجتماعى به قرار ذيل است:

- فرهنگ سازى و كنترل حركت فكرى جامعه؛

- ايجاد وحدت و همبستگى و تعامل سازنده بين افراد؛

- ايجاد نشاط در جامعه و جلوگيرى از بحران‏هاى روانى؛

- كنترل افراد جامعه از طريق راه كارهاى بازدارنده و نهادينه كردن اخلاق دينى؛

- پاسخ گويى به نيازهاى مقطعى اجتماعى و عبور از بحران‏ها؛

- ايجاد مسئوليت پذيرى و مشاركت عمومى و برقرارى پويايى جامعه.

)براى آگاهى بيش‏تر ر.ك: كلام جديد، عبدالحسين خسروپناه، گفتار دهم.

18) ر.ك: نقد و نظر، سال دوم، شماره دوم، ص 183-182، »آب را از سرچشمه مبنديد«، هادى صادقى؛ انتظار بشر از دين، عبدالله نظرى، ص 31-28؛انتظارات بشر از دين، عبدالحسين خسروپناه، ص 126-114.

19) ر.ك: مدارا و مديريت، عبدالكريم سروش، انتشارات صراط، تهران، 1376، ص 138-135.

20) ر.ك: احياء علوم الدين، ابو حامد غزالى، ج 1، ص 289، داراحياء التراث العربى، بيروت.

21) ر.ك: شريعت در آيينه معرفت، عبدالله جوادى آملى، انتشارات اسراء، پژوهش حوزه، شماره‏هاى 20-19، ص 39.

22) ر.ك: بسط تجربه نبوى، عبدالكريم سروش، مقاله در دين »اقلى و اكثرى«؛ »فربه‏تر از ايدئولوژى«، همو.

23) بررسى‏هاى برون متنى عقلانى نشان مى‏دهد كه بخشى از نيازهاى مادى انسان از راه تجربى و دانش بشرى دست نايافتنى است و از آن جا كه برخى ازآن‏ها در سير تكاملى انسان و حركت معنوى او مؤثرند، ضرورت مى‏يابد كه شرع در اين موارد دخالت كرده و مسير صحيح را نشان دهد. مبناى اين استدلال‏ضرورت هدايت انسان‏ها و ايجاد زمينه مناسب براى رشد و تعالى آن‏هاست.

24) احزاب، 40.

25) لسان العرب، ابن منظور، و قاموس اللغه، فيروز آبادى، ماده »ختم«.

26) ر.ك: تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و همكاران، دارالكتب الاسلاميه، چ هفدهم، 1379 ش، ج 17، ص 339-338.

27) توبه، 33.

28) انبياء، 107.

29) قلم، 52.

30) سبأ، 28.

31) اعراف، 158.

32) فرقان، 1.

33) ر.ك: بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 2، ص 260، ج 24، ص 288 و...

34) ر.ك: همان، ج 38، ص 331؛ كشف اليقين، حديث 274 و 275؛ مسند احمد، كتاب الفضائل، حديث 270 و 259 و...

35) بحارالانوار، ج 22، ص 531 و...

36) همان، ج 93، ص 12، حديث 18؛ خصال، شيخ صدوق، ج 1، ص 322 و ج 2، ص 487.

37) ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، دارالكتب الاسلاميه، چ پنجم، 1372 ش، ج 5، ص 179-178.

38) معجم الفروق اللغويه، ابى هلال عسكرى و سيد نورالدين جزايرى، شماره 1838، ص 458، مؤسسة النشر الاسلامى.

39) معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، دارالفكر، ماده »تم« و »كمل«.

40) ر.ك: انسان كامل، ص 9-8.

41) كيان، شماره 41، ص 8، انتظار بشر از دين، ص 84-83؛ نيز ر.ك: بسط تجربه نبوى، ص 108-107.

42) نهج البلاغه، خطبه 18.

43) نحل، 89.

44) انعام، 38.

45) نهج البلاغه، شيخ محمد عبده، خطبه 18، دارالمعرفه، بيروت.

46) اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 1، ص 59، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ق.

47) تفسير نمونه، ج 11، ص 361.

48) ر.ك: نظريه برگزيده، ص 8.

49) الجامع الصغير فى احاديث البشير النذير، جلال الدين سيوطى، مكتبه مصطفى البابى و الحلبى و اولاده، مصر، 1373 ق، ج 1، ص‏143.

50) منية المريد فى آداب المفيد و المستفيد، زين الدين عاملى، مجمع الذخائر الاسلاميه، قم، 1402 ق، ص 173.

51) اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 30.

52) ر.ك: مسئله حجاب، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، تهران، 1368 ش؛ نظام حقوق زن در اسلام، همان، انتشارات صدرا، 1367 ش.

53) گفتنى است كه دين در برخى بخش‏ها مانند عبادات و اخلاقيات، قضا و برخى موارد ديگر، برنامه هايى ارائه كرده است، ولى سخن در مواردى است كه ازسوى دين برنامه‏اى ارائه شده است.

54) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 18، ص 41.

55) همان، ص 40.

56) اصول فقه مظفر، ج 1.

57) بحث درباره مرجعيت و روحانيت، ص 83؛ انتظار بشر از دين، ص 241-240.

58) انوار الفقاهه، ناصر مكارم شيرازى، ج 1، ص 536 و 551.

59) ر.ك: انتظار بشر از دين، ص 241.

60) بايد توجه داشت كه همه اين مسائل جزو بايدهاى انتظارات نيست، بلكه بخشى از آن‏ها صرفاً از باب قاعده لطف است و برخى نيز براى اثبات حقانيت‏دين و ارائه معجزه مى‏باشد.

61) آقاى عبدالحسين خسرو پناه در كتاب انتظارات بشر از دين به نمونه هايى از عرصه‏هاى مختلف اشاره كرده است. )ر.ك: انتظارت بشر از دين، بخش‏چهارم(

62) ر.ك: كلام جديد، عبدالحسين خسرو پناه، ص 365-364؛ جستارهايى در كلام جديد، در علم و دين، محمد على عبداللهى، ص 316 و 328؛ انتشارات‏سمت و معاونت پژوهشى دانشگاه قم، ج اول، 1381.

63) ر.ك: جستارهايى در كلام جديد به نقل از: Trigg roger ,rationality and religion , black well, 1998,p71