649) حکایات دیدههای برزخی /49
روح پريشان[1]
يكى از شاگردان مرحوم شيخ رجبعلى خياط كه نزديك سى سال با ايشان بوده، نقل مىكرد: شيخ به من فرمود:
روح شخصى از علماى اهل معنا را كه ساكن يكى از شهرهاى بزرگ ايران بود، در برزخ ديدم كه تأسف مىخورد و مرتب بر زانوى خود مىزد و مىگفت: واى بر من! آمدم و عملى خالص براى خدا ندارم!
از او پرسيدم كه چرا چنين مىكند، پاسخ داد: در ايّام حيات، روزى با يكى از اهل معنا كه كاسب بود، برخورد كردم، او مرا به برخى از خصوصيّات باطنى خود متذكّر ساخت. پس از جدا شدن از او تصميم به رياضت گرفتم، تا مانند آن شخص، ديده برزخى پيدا كنم و به مكاشفات و مشاهدات غيبى دست يابم. مدّت سى سال رياضت كشيدم تا موفّق شدم، در اين هنگام مرگم فرا رسيد؛ اكنون به من مىگويند: تا آن هنگام كه آن شخص اهل معنا تو را متذكّر ساخت، گرفتار هواى نفس بودى، و پس از آن تقريبا سى سال از عمر خود را صرف رسيدن به مكاشفات و رؤيت حالات برزخى كردى، اينك بگو: عملى كه خالص براى ما انجام دادهاى كجاست؟!
[1] . كيمياى محبت، ص 192ـ193.