ديدن صور برزخى

آية‏اللّه‏ العظمى سيد جمال گلپايگانى مى‏فرمود: من وقتى از اصفهان به نجف اشرف مشرّف شدم، تا مدّتى مردم را به صورت‏هاى برزخيّه خودشان مى‏ديدم؛ به صورت‏هاى وحوش و حيوانات و شياطين، تا آن‏كه از كثرت مشاهده ملول شدم. يك روز كه به حرم مطهر مشرّف شدم، از اميرالمؤمنين عليه‏السلام خواستم كه اين حال را از من بگيرد، من طاقت ندارم، آن حضرت عليه‏السلام هم اين حال را از من گرفت و از آن پس مردم را به صورت‏هاى عادى مى‏ديدم. [1]

گفتنى است ديدن صورت‏هاى برزخى و شيندن صداهاى ملكوتى تنها مختص عالمان عارف و سالكان ره رفته نيست، بلكه هر ديده پاك و قلب بى‏زنگار مى‏تواند محل تابش واقعيات شود. قواى اداركى انسان و در حقيقت روح او مانند آينه است كه اگر غبار از آن گرفته شود، به خودى خود توان دريافت تصاوير اطراف خود را دارد و لازم نيست چيزى به آن اضافه شود تا به چنين توانايى دست يابد؛ بنابراين براى دريافت حقايق، مؤثرترين راه گرفتن زنگار از دل است؛ لذا گاه ديده مى‏شود كودكان به امور غيبى آگاهى مى‏يابند و از حوادث آينده و يا رخ‏دادهاى دوردست خبر مى‏دهند و حقايقى را بازگو مى‏كنند.

در اين مورد به دو نمونه كاملاً موثق اشاره مى‏نمايم:

يكى از بستگان نزديك نگارنده دخترى كوچك و شيرين زبان و با هوش دارد كه چهره برخى حيوانات را به خوبى مى‏شناسد. مادرش مى‏گفت: براى كارى از خانه بيرون آمدم و دخترم را همراه خود در آغوش داشتم. در مسير ناگهان دخترم با هيجان گفت: مامان! مامان! شتر شتر! با تعجب به عقب برگشتم ولى جز چند مرد كه مشغول صحبت كردن بودند، هيچ كس و هيچ چيز نديدم!

ديگرى از بستگان نزديك مى‏گفت: براى فاتحه خوانى به قبرستان رفتم و پسرم را همراه خود بردم. كنار قبر يكى از بستگان مرحوم رفتم و پس از سلام دادن مشغول قرائت سوره‏اى از قرآن شدم. در اين هنگام پسر كوچكم گفت: بابا! از قبر صدا مى‏آيد، حرف مى‏زند!


[1] . معاد شناسى، ج 1، ص 142.