542) فال بد!
برخی عادت دارند دائم فال بد بزنند، مانند شخصیت حکایت ذیل که برساخته چند دهه پیش است که به تازگی ویرایشش کردهام:
حکایت شنو از یکی مرد شوم
که دائم به بد قرعه میزد چو بوم
همه سنگرش خانه بود از هراس
که دائم یک و صفر بودش به طاس
خبر شد بزرگ ده از حال او
بدو بازگفتند احوال او
بگفتا که تدبیر کارش کنم
ز اوهام باطل پاکش کنم
فرستاد پیکی که دعوت کند
به نامی که فالش به نیکی زند
برفت درب خانه بزد کوب در
که ای مرد خوش فال بشنو خبر
به سور و سرور دعوت آوردهام
بیا درب بگشا بده مژدهام
بگفت: چیست اسمت؟ بگفت: "اقبال"
به سر زد که ای! "لابقا" یست فال
برو عذر من بر که این است رای
نه بتوانم آمد به مقتل به پای
***
برعکس اقبال میشود: لابقا؛ شاعر گفته:
اقبال را بقا نبود دل به او مبند اقبال را چو قلب كني لابقا بود
+ نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۴/۱۰ ساعت توسط سید محمدحسن جواهری
|