بسم الله الرحمن الرحیم

قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر

فصلنامه ذهن، سال بیستم شماره 4 (پیاپی 80، زمستان 1398)

سیدمحمدحسن جواهری

چکیده: از نظرگاه مشهور مفسران یکی از قرائن پیوسته غیر لفظی و شناخته شده علم تفسیر،‌ قرینه زمان نزول است. غالب مفسران به ویژه مفسران معاصر به این قرینه توجه نشان داده و از آن در تفسیر برای نقد و بررسی روایات تفسیری، شأن نزول، تحدید و تعیین معانی واژگان، ترجیح آرای تفسیری،‌ و جز این‌ها استفاده کرده و می‌کنند، لیکن برخی پژوهشگران- خودآگاه یا ناخودآگاه- با گسترش در کارکرد این قرینه،‌ ارزشی مبنایی برای آن در نظر گرفته‌اند. نکته چالشی این مطلب- با گذشت از منابع دسترسی به زمان نزول سور و آیات قرآن - تبیین مفهوم قرینه و مبنا و بررسی حجیت آن دو است. بررسی ادله حجیت قرینه بودن زمان نزول و دامنه دلالت آن و نیز پایه استواری دیدگاه مبناگروان و نقد ادله آن‌ها رویکرد مقاله پیش‌رو است. فرضیه مورد نظر نگارنده در مقاله پیش‌رو حجیت قرینه بر پایه روایات و اصول عقلائی محاوره و عدم حجیت مبنا به دلیل فقدان دلیل است.

واژگان کلیدی: قرینه، مبنا، زمان نزول، ترتیب نزول، تفسیر به ترتیب نزول

1. مقدمه

وفاق اصول عقلائی محاوره، اهل بیت‰ و مفسران از دیرباز به قرینه تاریخ نزول توجه داشته‌اند و کم و بیش در تفاسیر کارکردهای آن دیده می‌شود، لیکن رویکردی تازه بر آن است که به قرینه نزول بهایی در خور مبنا داده و کارکرد مبنا را برای آن تعریف کند. بررسی آثار طرفدار این روش تفسیری و نیز بررسی فرآورده‌های آن‌ها چالش‌هایی را فراروی این روش آشکار می‌کند. نقد و بررسی این نظریه یا دیدگاه از ابعاد مختلفی بایسته است که مهم‌ترین آن‌ها ارزیابی و بررسی جایگاه و مشروعیت چنین تعاملی با تاریخ و ترتیب نزول است. تا آنجا که نگارنده بررسی کرده،‌ پیشینه‌ای برای نقد این روش از بعد یاد شده در دست نیست و می‌توان این مقال را گامی نخست در نقد این روش تفسیری ارزیابی کرد. فرضیه نگارنده در این خصوص عدم مشروعیت تعامل یاد شده و ضرورت بسنده نمودن به کارکرد قرینه بر اساس اصول عقلایی محاوره است. در این مقاله،‌ پس از مفهوم‌شناسی برخی واژگان کلیدی و بررسی اصطلاح قرینه و مبنا و تبیین معنای مراد طرفداران این روش، مشروعیت این روش تفسیری بر اساس آخرین مدعیات و آثار موجود به بحث گذاشته می‌شود.

2. مفهوم‌شناسی «قرینه» و «مبنا» 

قرینه عنصری در کلام است که در انتقال یا انصراف معنا (از یک معنا به معنایی دیگر) نقش ایفا می‌کند و به سهم خویش از تطویل کلام می‌کاهد. مردم در تعاملات اجتماعی خود به گفتگو نیازمندند و در این مسیر کوتاه‌ترین راه را برای رساندن مقصود خود به طرف مقابل انتخاب می‌کنند. برای این منظور متکلم و ماتن از کاربست قرائن گوناگون غفلت نمی‌کنند و این نوع تعامل با قرائن در ناخودآگاه آن‌ها وجود دارد. وقتی کسی در روز شنبه سخن از خرید ماشینی خاص کرده،‌ اگر معامله او به هم بخورد، برای خبردادن به دیگرانی که پیش‌تر از خرید مطلع بودند،‌ بیشترین تکیه را بر قرینه ذهنی کرده و خیلی خلاصه می‌گوید:‌ معامله بهم خورد. مخاطب نیز کاملاً متوجه مراد او می‌شود. استفاده و اعتماد و تکیه بر قرینه در همه روزگاران بر قرار بوده و قرینه یکی از عناصر دخیل در انتقال معنا به مخاطب است و هر گونه خلل در ایفای نقش قرینه به ایهام، کژتابی و اشتباه منتهی می‌شود.

قرائن در یک تقسیم‌بندی کلی به پیوسته و ناپیوسته تقسیم می‌شوند. قرینه پیوسته نیز گاه لفظی است و گاه غیر لفظی که اصطلاحاً‌ به آن «لبّی» گفته می‌شود. مقصود از قرینه پیوسته لفظی «سیاق» است که به فراوانی در تفسیر کاربرد دارد. مثال ساده آن واژه «یرمی» در مثال معروف «رأیت اسداً‌ یرمی» است. واژه یاد شده موجب تشکیل سیاق برای عبارت شده که معنای اسد را در انسان شجاع منحصر می‌کند.

بر خلاف قرینه پیوسته لفظی، قرائن پیوسته غیر لفظی بسیار است و گستردگی زیادی دارد. شماری از این قرائن عبارت‌اند از: اوصاف و احوال گوینده، اوصاف و احوال مخاطب، نسبت گوینده و مخاطب، زمان و مکان انعقاد گفتگو، ارتکازات شنونده و گوینده، موضوع گفتگو، مقام سخن، لحن سخن و جز این‌ها. منظور از مرتکزات گوینده و شنونده، هرآن چیزی است که پیش از گفتگو در ذهنشان جای دارد و بر اساس آن‌ها و با کمک آن‌ها می‌گویند و می‌شنوند. چیزهایی مانند معلومات پیشینی موجود در ذهن، معرفت‌های بدیهی، فرهنگ و رسومات طرفین و مانند این‌هاست که شامل گفتمان قبلی طرفین در باره موضوع گفتگو نیز هست؛ از این رو در علم تفسیر، سخن قبلی در خصوص یک موضوع که مخاطب از آن آگاه است، می‌تواند در جایگاه قرینه تفسیر سخن فعلی در باره همان موضوع قرار گیرد که شاخه‌ای از آن مربوط به ترتیب نزول در نوشتار حاضر است. در حوزه تفسیر، افزون بر موارد یاد شده سبب و شأن نزول نیز جزو قرائن پیوسته غیر لفظی به شمار می‌رود که در کنار فرهنگ زمان نزول و زمان و مکان نزول آیات به «فضای نزول» شهرت دارند. قرائن ناپیوسته نیز خود مشتمل بر لفظی و غیر لفظی است. قرائن ناپیوسته لفظی عبارت‌اند از آیات و روایات و قرائن ناپیوسته غیر لفظی عبارت‌اند از: معلومات عقلی نظری و ضرورت‌های دینی، مذهبی و اجماع‌های معتبر. (ر.ک: بابائی، 1394، ص 192- 193)

مبنا

مبنا در لغت به معنای بنیان، اساس، شالوده، ریشه و مانند این‌هاست (ر.ک:‌ دهخدا و دیگران، ۱۳۷۳، ج۱۲، ص۱۷۷۵۹؛ معین، ۱۳۷۵، ج۳، ص۳۷۷۷) و در اصطلاح، تعریف‌های متعددی دارد که برخی از آن‌ها عبارت است از:

- مبانی مشتمل بر مباحثی است که مسائل یک علم بر آن‌ها مبتنی است و یا به تعبیر ساده‌تر، مبانی چیزهایی است که اساس یک تحقیق قرار می‌گیرد. (ر.ک: فاکر‌میبدی،  1428ق، ص 36- 37) مبانی گاه در معنای مبادی و حتی دلیل و مانند این‌ها هم کاربرد یافته که درحقیقت کاربردی مسامحی برای آن است. (ر.ک: همان)

- مبانی یک علم قضایایی است که اثبات و نفی آن‌ها در آن علم تأثیر می‌گذارد؛ برای مثال، مبانی تفسیر قضایایی است که اثبات و نفی آن‌ها در چگونگی تفسیر اثری بنیادین ایفا می‌کند. (ر.ک: صفوی، 1391، ص 38)

- در دانش‌های گوناگون اصطلاح «مبانی» به اصول و باورهای مسلمی گفته می‌شود که موضع‌گیری‌های بعدی در آن علم و مسائل آن، بر اساس آن‌ها صورت گرفته و بر آن‌ها مبتنی گشته است. به بیان دیگر، مبانی همان پیش‌فرض‌ها، باورها، و اصول موضوعه هر علم می‌باشد که علم دیگری متکفل تبیین و اثبات آن‌هاست. (رودگر، 1397، ص 28)

تعاریف بالا و مانند آن‌ها هرچند با هم تفاوت‌هایی دارند، در یک پیام مشترک‌اند و آن این است که: مبانی (جمع مبنا) قضایایی است که تأثیری بنیادین در علم داشته و مسائل آن علم بر آن‌ها مبتنی است.

اکنون پس از بیان اجمالی مفهوم قرینه و انواع آن و نیز شناخت اجمالی مبنا و جایگاه آن در هر حوزه علمی از جمله تفسیر، لازم است نسبت این ‌دو آشکار شود. برای این منظور ابتدا لازم است خاستگاه و کارکرد زمان نزول در تفسیر و همچنین مبنا بودن ترتیب زمان نزول به بحث گذاشته شود و سپس مشروعیت و حجیت و چالش‌های آن‌ها در تفسیر ارائه گردد.

در یک جمع‌بندی، نتیجه سخن در مفهوم‌شناسی قرینه و مبنا این است که قرینه هرچند به فهم صحیح مخاطب کمک می‌کند و مانع انعقاد خطا در ذهن او می‌شود، لیکن کلام بر آن مبتنی نبوده و بدون آن فرو نمی‌ریزد و هرچند نادرست لیکن در چهارچوب اصول عقلائی محاوره – که توضیح آن در ادامه می‌آید- منعقد می‌شود؛ اما در مبنا کلام مبتنی بر آن بوده و بدون آن منعقد نمی‌شود و فهمی شکل نمی‌گیرد. اگر پدر روز شنبه به فرزندش بگوید کفش بخر و روز یکشنبه بگوید شلوار بخر،‌ تنها چیزی که در ذهن فرزند شکل می‌گیرد، جواز خرید کفش و شلوار است. به لحاظ عرفی اگر قرینه‌ای دال بر اولویت خرید شلوار در سخن پدر وجود نداشته باشد، فرزند با وجود محدودیت مالی خود را در خرید هر یک از کفش و شلوار مختار می‌بیند و تقدم و تأخر کفش و شلوار تأثیری در فهم او برجای نمی‌گذارد. حال اگر قرار باشد تقدم و تأخر مبنا قرار گیرد، بدین معنی است که پدر از ابتدا دستور به خرید کفش و شلوار را حکیمانه مدیریت کرده و نظم داده است و این مطلبی است که اثبات آن دلیل می‌خواهد و اصول عقلایی محاوره بدون وجود قرینه پاسخگوی آن نیست. در این فرض، با وجود محدودیت مالی فرزند خود را ناگزیر از خرید شلوار می‌بیند. در ادامه با تبیین نقش زمان نزول در تفسیر، تمایز این دو بیش از پیش آشکار می‌شود.

3. خاستگاه و کارکرد قرینه زمان نزول در تفسیر

تفسیر، کشف مراد خدای متعال بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره است (ر.ک:‌ بابایی و دیگران، 1379، ص 23). منظور از اصول عقلایی محاوره، روش عقلا در همه فرهنگ‌ها و زبان‌هاست و چنان که در بالا گذشت، مردم در گفته‌ها و نوشته‌های خود بر قرائن تکیه می‌کنند، به ویژه در گفتار و در فضایی خاص و شرایطی که در انتقال معنا و مفاهیم ذهنی دخیل باشد. قرآن نیز هرچند متنی است که نه بر گفتاری منطبق است و نه نوشتاری و در عین حال، برخی ویژگی‌ها را از هر دو دارد و از کاستی‌های هر دو مبراست، لیکن به فراوانی از قرائن استفاده کرده و یکی از عوامل انحراف در فهم مراد خدای متعال و تفاسیر نادرست، غفلت از قرائن است (برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابائی و  دیگران، 1379، ص 110). در این میان، یکی از قرائن پیوسته غیر لفظی تاریخ نزول است. مفسران از قرینه تاریخ نزول آیات برای ارزیابی روایات تفسیری و شأن و سبب نزول‌ و جز این‌ها استفاده می‌کنند. نمونه‌های ذیل کارکرد و شیوه تأثیرگذاری قرینه در تفسیر را تا حدودی آشکار می‌کند:

  1. در تفسیر آیه 60 سوره اسراء (... وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتىِ أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَان‏ ...) روایتی نقل شده که شأن نزول این آیه را به سال ششم هجرت ربط می‌دهد. برخی مفسران این روایت را به این دلیل که سوره اسراء مکی است، مردود می‌دانند. (ر.ک: مکارم شیرازی و دیگران، [بی‌تا]، ج‏12، ص [Q3] 172)
  2. در تفسیر آیه 76 همان سوره (وَ إِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَ إِذًا لَّا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلا) نیز بعضی مفسران آیه را مربوط به دوران حضور پیامبرˆ در مدینه دانسته‌‌اند که برخی دیگر آن را با توجه به مکی بودن سوره مردود دانسته‌اند. (مکارم شیرازی و دیگران، [بی‌تا]، ج‏12، ص 217)
  3. مرحوم علامه در تفسیر «امّیین» آیه 2 سوره جمعه (هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّيِّنَ رَسُولًا مِّنهُمْ يَتْلُواْ عَلَيهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الحِكْمَةَ وَ إِن كاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِين‏) دیدگاه تفسیر مجمع البیان را با استفاده از تاریخ نزول نقد کرده است: « بعضى (مجمع البيان، ج 10، ص 284) ديگر احتمال داده‏اند كه منظور از اميين اهل مكه باشند؛ زیرا مكه را" ام القرى" مى‏گفتند. اين نيز درست نيست؛ زیرا با مدنى بودن سوره مناسبت ندارد و بوى آن مى‏دهد كه ضمير در" يزكيهم" و در" يعلمهم" به مهاجرين و ساير مسلمانان اهل مكه كه بعد از فتح، اسلام آوردند و به نسل‌هاى بعد ايشان برگردد. و اين از مذاق قرآن به دور است.» (طباطبائی، 1417ق، ج‏19، ص 264)
  4. طهارت دو معنا دارد:‌ تمیزی و طهارت شرعی از خبث و حدث. اکنون با عنایت به زمان نزول و با توجه به این‌که احکام طهارت شرعی در مدینه نازل شد، آیات مکی در باره طهارت بر تمیزی حمل می‌شود و هرچند خود طاهرند،‌ لیکن نمی‌توان به آن‌ها بر مطهِّریت استناد کرد (مانند:‌ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً (فرقان:  48)) اما از آیات مدنی می‌توان برای اثبات مطهِّریت از حدث و خبث استفاده کرد (مانند: وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ (انفال: 11)). 

این‌ها مواردی از کارکرد قرینه تاریخ نزول در فرایند تفسیر است و چنان که دیده می‌شود هیچ‌یک نقش مبنایی برای تاریخ نزول در تفسیر ارائه نمی‌کند. در حوزه روایات نیز نمونه‌هایی دیگر وجود دارد که در نقد دیدگاه قائلان به مبنا بودن ترتیب نزول خواهد آمد و مسئله را بیش از پیش روشن خواهد کرد.

4. «تاریخ نزول» یا «ترتیب نزول»

در ادبیات منابع علوم قرآن و تفسیر و نیز در ادبیات منابع روش‌شناسی تفسیر مبتنی بر نزول دو عبارت «تاریخ نزول» و «ترتیب نزول» به چشم می‌خورد و تا آن‌جا که نگارنده بررسی کرده، کارشناسان این دو را یکسان تلقی کرده‌اند (ر.ک:‌ بهجت‌پور، 1392، ص 63، س1)، لیکن با بررسی شواهد و مصادیق در می‌یابیم که تاریخ نزول با تکیه بر یک تاریخ، در فهم آیه نقش اصلی ایفا نمی‌کند و تنها در قالب معیاری برای سنجش ابعاد دیگر ظاهر می‌شود. در مثال‌های ارائه شده فوق و نیز در روایات منقول که در ادامه بررسی می‌شود، غالباً تاریخ نزول مطرح و نقش قرینه محور بحث است، لیکن در پژوهش‌هایی که بر مبنای ترتیب نزول شکل گرفته، محور ترتیب نزول است و لحاظ دو زمان نزول یا بیشتر، نقش اصلی ایفا می‌کند.

5. تبیین نقش مبنایی «زمان نزول» در تفسیر و تمییز آن از قرینه

زمان نزول از دیدگاه برخی محققان کارکردی فراتر از قرینه دارد و نقشی مبنایی ایفا می‌کند. البته بررسی آثار طرفداران تفسیر به ترتیب نزول ما را به عنایت یا تفطن آن‌ها در خصوص فرق نهادن و تمییز بین این‌ دو نمی‌رساند و چه بسا از آن غفلت شده باشد، و بهترین دلیل بر این مدعا بررسی ادله جواز تفسیر به ترتیب نزول در آخرین و جامع‌ترین آثار مکتوب طرفداران این رویکرد تفسیری است. خلط قرینه و مبنا و مغالطه در استدلال از جمله کاستی‌هایی است که می‌توان ردیابی کرد. مبنا چیزی است که پایه استدلال قرار می‌گیرد و نقشی رئیسی ایفا می‌کند. در تفسیر مبتنی بر ترتیب نزول، اساساً‌ فارغ از ترتیب نزول هویتی وجود ندارد و گویا جزئی تفکیک‌ناپذیر است. آیات و سور در چنین رویکردی به زمان نزول آیات و سور زنجیر شده‌اند و بدون ملاحظه آن جز درکی نامطمئن دست‌آوردی ندارد. چند مثال می‌تواند تا حدودی مسئله را روشن کند. حکم حرمت شراب پیش از حکم وجوب حجاب نازل شده است،‌ اکنون می‌پرسیم آیا تقدم نزول حرمت شراب نسبت به وجوب حجاب می‌تواند مبنای استنباط باشد؟ مثلاً گفته شود:‌ مسئله شراب از حجاب مهم‌تر است، یا حرمت نوشیدن شراب زمینه‌ساز اجرایی و تقویت شدن حجاب در جامعه است؟ این گزاره‌ها که بر پایه ترتیب نزول استخراج و استنباط شده، حجت نیستند و بیش از ذوق و سلیقه شخصی بدون دلیل آن را پشتیبانی نمی‌کند و بسا محکوم به تفسیر به رأی گردد. در مثال یاد شده می‌توان برعکس حکم کرد؛‌ مثلاً گفت:‌ تأخیر حکم حجاب به دلیل آماده نبودن شرایط اجتماعی بوده که چنین مشکلی در مورد شراب فراهم نبوده است (نقل از: جواهری، مهندسی حجاب در عصر نبویˆ، مقاله هنوز منتشر نشده). به هر صورت وقتی مسلم است که مثلاً باید صد حکم نازل شود و این احکام لزوماً می‌بایست به تدریج نازل شوند، برخی مقدم می‌شوند و برخی مؤخر؛ خواه در تقدیم و تأخیر حکمتی ورای تدریجی بودن وجود داشته باشد و خواه هیچ حکمتی جز تدریجی بودن وجود نداشته باشد. در این خصوص ممکن است در تقدیم و تأخیر برخی احکام بر برخی دیگر حکمت یا حتی حکمت‌هایی در کار باشد، لیکن آیا می‌توان با صرف حدس و گمان مطالبی تحت عنوان حکمت ارائه کرد و آن را حجت دانست؟ و آیا چنین حدس و گمان‌هایی می‌تواند مایه برداشت‌های تفسیری باشد؟ مثالی برای تقریب به ذهن مناسب است. فرض کنیم اساتید یک رشته در همایشی شرکت کرده‌اند،‌ در پایان همایش همه اساتید می‌خواهند از در سالن بیرون روند،‌ اینک آیا می‌توان از ترتیب بیرون آمدن اساتید،‌ نکته خاصی را برداشت کرد؟ در این مثال، ممکن است هنگام خروج جمعیت، در خصوص چند نفری که کنار درب خروج هستند، خروج‌ها بر اساس حفظ احترام و شأن و سن و مانند این‌ها اتفاق بیفتد، لیکن آیا می‌توان آن را در مورد همه اساتید گسترش داد؟ در این گونه موارد در نهایت شاید بتوان به عنوان مؤید برداشت‌ها به تقدیم و تأخیر اشاره کرد؛ مثلاً گفت:‌ هنگام خروج، آقای عمرو بر زید مقدم نشد و این به خاطر این است که عمرو شاگرد زید بوده؛ در واقع، ما از خارج می‌دانیم نسبت میان آن دو چیست و بر آن اساس این تقدیم و تأخیر را بر آن حمل می‌کنیم نه برعکس،‌ به این که مثلاً بگوییم اگر زید بر خالد مقدم نشده به خاطر این است که شاگرد او است؛ زیرا ممکن است شاگرد او نباشد و به جهت رعایت سن و یا حتی بدون هیچ دلیلی و تنها برای رعایت حق تقدم باشد. بله، یک نظم اجمالی می‌توان فرض کرد و آن خروج مَن اقرب الی الباب است که منطقی عقلایی است و در هنگام خروج برای چند نفر کنار در نیز رعایت سنی، پیش‌کسوتی و مانند آن ممکن است لحاظ شود. در مورد آیات قرآن نیز ممکن است شرایط اجتماعی، ضرورت احکام، قدرت و توانایی حکومت اسلامی، آمادگی مخاطبان و مانند این‌ها لحاظ شده باشد که کشف آن‌ها بر اساس قرائن می‌تواند مفید باشد، لیکن در تنقیح مناط و استخراج احکام و تعالیم فراگیر و جاودانه قرآن این موارد حذف و مغز و لبّ اصطیاد می‌شود.

همین‌گونه می‌توان در باره حج و حجاب سخن گفت. حج در سوره بقره مطرح شده و حجاب ابتدایی نخستین بار در سوره نور بیان شده است (نقل از: همان) و چنان که می‌دانیم سوره بقره بی‌تردید پیش از سوره نور نازل شده است. بر این اساس، آیا می‌توان گفت مسئله حج از حجاب مهم‌تر است؟[2]همین قیاس را در مورد صوم و حجاب و برخی احکام دیگر نیز می‌توان طرح کرد.

دشواری یاد شده در مورد احکامی که سبب نزول خاصی ندارند، بر قرار است، لیکن در مورد احکامی که در پی حادثه‌ای نازل شده‌اند،‌ مسئله دشوارتر و در نظر گرفتن ترتیب زمان از تعاملات عرفی دورتر است. مثال ذیل تا حدی مسئله را روشن می‌کند: فرض کنیم استادی بخواهد مطلبی که 10 بند دارد، بر اساس ترتیب منطقی آن بیان کند، لیکن در مقام ارائه پس از بیان سه بند با پرسشی از سوی دانشجویان رو به رو می‌شود که ناگزیر می‌گردد بند مثلاً نهم را بر بند چهارم مقدم کند و سپس بندهای دیگر را به ترتیب ارائه نماید. حال اگر دانشجویی بخواهد مطلب استاد را تقریر کند، باید بکوشد با الغای تأثیر حادثه پرسش دانشجویان بر ترتیب منطقی بندها و درهم ریختن نظم آن‌ها، نظام حاکم در ذهن استاد را به دست آورده و مطلب را بر اساس آن تنظیم کند نه این‌که برای آن حادثه در تنظیم بندها نقشی قائل شود. حال با توجه به این مثال می‌گوییم: بر فرض مشروعیت این روش تفسیری، استخراج طرح و نظام از ترتیب نزول بدین معناست که خدای متعال حوادثی را که سبب نزول آیات یا سور شده‌اند، به نحوی مدیریت کرده که ترتیب احکام نازل شده نظامی حکیمانه ارائه کند و روشن است که چنین فرضیه‌ای اول الکلام است.

اکنون برای اطمینان از استنتاج و استنباط اولویت، محبوبیت، مقدمیت و جز این‌ها از ترتیب نزول که گاه برایند آن تا حد ترسیم یک طرح و سیستم پیش می‌رود، و جواز استناد آن‌ها به خدای متعال، لازم است براهین و ادله مدعیان آن به دقت بررسی شود که ادامه بحث متکفل آن است.

6. مشروعیت نگرش مبنایی به ترتیب نزول در تفسیر

به نظر می‌رسد در میان آثار طرفداران تفسیر بر مبنای ترتیب نزول، کامل‌ترین اثری که به مشروعیت و اثبات حجیت تفسیر بر اساس و مبنای ترتیب نزول توجه کرده، تفسیر تنزیلی (به ترتیب نزول) است. نویسنده کوشیده فرضیه خود را با پنج دلیل اثبات کند. ما هریک  از این ادله پنج‌گانه را طرح و بررسی و نقد خواهیم کرد تا درستی و استواری آن‌‌ها آشکار شود.

6-1. سیر ابلاغی و تعلیمی رسول اکرمˆ

نخستین دلیل کتاب تفسیر تنزیلی بر مشروعیت و جواز تفسیر بر اساس ترتیب نزول، سیر ابلاغی تعلیمی رسول اکرم صص است. نویسنده در ذیل این عنوان آورده است: «اصلی‌ترین پایه مشروعیت این سبک سیر ابلاغي وتعليمي رسول اللهˆ است. آیات قرآن مجید در نوبت‌های مختلف نزول برایشان خوانده می‌شد و آن حضرت نیز به همین نسبت برمردم تلاوت می‌کردند، آنان را از نظر روحی آماده می‌نمودند وبه تعلیم محتوای آیات و بیان حکمت‌های نهفته درآنها می‌پرداختند.» (بهجت‌پور، 1392، ص 49) نویسنده با استنناد به روایاتی مبنی بر این‌که پیامبر ص پس از نزول آیه یا آیات و یا سوره‌ای از قرآن، آن را بر مردم تلاوت می‌کردند و تعلیم می‌دادند،‌ کوشیده مطلب خود را بیان کند.

نقد و بررسی

الف) این استدلال تمام نیست؛ زیرا زمانی می‌توان به روش ابلاغی و تعلیمی پیامبرˆ بر مبنا بودن ترتیب نزول در تعلیم و تفسیر قرآن استناد کرد که همه قرآن نازل شده باشد،‌ آن‌گاه پیامبرˆ روش ترتیب نزول را در تفسیر برگزیند نه این‌که تعلیم همگام با نزول سند چنین برداشتی باشد. از نوشته نه چندان صریح تفسیر تنزیلی بر می‌آید که نویسنده تلاش کرده با تمسک به نزول دفعی و این‌که پیامبرˆ اجمالاً از قرآن خبر داشته، لیکن بر اساس ترتیب مصحفی عمل نکرده بلکه بر اساس ترتیب نزول عمل کرده، به استدلال خود وجاهت بخشد (بهجت‌پور، 1392، ص 49- 50)، لیکن سستی این رویکرد بی‌نیاز از توضیح و تبیین است؛ زیرا بر فرض که پیامبرˆ از همه آیات با خبر باشد، لیکن حکمت اقتضا می‌کرده آیات به تدریج بیان شود و هر راهی جز این خلاف حکمت پروردگار است:‌ «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً» (فرقان:‌32).

ب) اساساً‌ ابلاغ‌ها و تعلیم‌های پیامبرˆ همگام با نزول وحی مستند به زمان نزول نیست! یعنی پیامبرˆ پس از نزول هر آیه نمی‌فرمودند می‌خواهم این آیه را با توجه به زمان حال که نازل شده تفسیر کنم! بله، اگر پیامبرˆ مثلاً در مدینه آیات مکی را بر پایه ترتیب نزول تفسیر می‌کردند،‌ حجت بود،‌ لیکن چنین مستندی در دست نیست.

ج) بر پاسخ‌های فوق می‌افزاییم اگر اراده پیامبرˆ در ابلاغ و تعلیم همگام با نزول وحی مبنا قرار دادن ترتیب نزول بود، چرا گاه دستور می‌دادند برخی آیات بر خلاف ترتیب نزول در سوره‌های دیگر ثبت شوند؟ (مانند آیه 281 سوره بقره (طباطبائی، 1417ق، ج‏2، ص 424) و آیه اکمال (مائده:‌3) به ویژه در مقایسه با آیه ابلاغ در همان سوره (مائده: 67) و جز این‌ها) این دقیقاً به معنای بطلان فرضیه پایه بودن ترتیب نزول در تفسیر و ابلاغ همگام با وحی است. این نکته را نیز می‌افزاییم که ما نمی‌دانیم چه تعداد آیه بر خلاف ترتیب نزول ثبت شده‌اند،‌ اما آنچه بر آن بحث شده کم‌ نیست! (ر.ک: معرفت، 1415، ج‏1، ص 170- 240)؛ همچنین در باره مکی یا مدنی بودن حدود یک‌چهارم سور قرآن نیز بحث است (ر.ک: همان، ج‏1، ص 146- 168)، هرچند بسیاری از مطالب مطرح شده در این باره استوار نیست همان گونه که بعضاً‌ نقد آن‌ها نیز چندان استوار نیست! (مانند سوره الرحمن که بر خلاف روایات ترتیب نزول مکی بودن آن ادعا شده و نقد ضعیفی که در این خصوص ارائه گردیده است. (ر.ک:‌ معرفت، 1415، ج1، ص 150- 151) ) حتی بسیار شده که سوره‌ای آغاز شده و نیمه‌کاره رها شده و سوره‌ دیگری آغاز شده و سپس سوره قبل تکمیل شده است. پنج آیه سوره علق نمونه آن است (معرفت، 1415، ج‏1، ص 127). جالب این است که کسانی که قائل‌اند ترتیب سوره‌های قرآن پس از پیامبرˆ شکل گرفته – که از نظر نگارنده این نظریه مخدوش و مرجوح است- عنوان «فاتحة الکتاب» را که در زمان پیامبرˆ نیز به سوره حمد اطلاق می‌شد، به «اولین سوره‌ای که کامل نازل شد» تفسیر می‌کنند (معرفت، 1415، ج‏1، ص 109 و 127) و این یعنی سوره علق در وهله نخست کامل نازل نشده بوده است. ما هیچ راهی نداریم که حتی بتوانیم به شکل معتبری حدس بزنیم که چه تعداد آیه بر اساس غیر ترتیب نزول چینش شده‌اند. جالب‌تر این است که حتی خدای متعال نیز گاه یک حادثه را برخلاف وقوعش در قرآن نقل کرده است. نمونه آن را می‌توان در آیات 65 تا 73 سوره حجر مشاهده کرد: « فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنكم أَحَدٌ وَ امْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ، وَ قَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَالِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ، وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ، قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيْفِى فَلَا تَفْضَحُونِ، وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخزُونِ، قَالُواْ أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ، قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتىِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ، لَعَمْرُكَ إِنهمْ لَفِى سَكْرَتهِمْ يَعْمَهُونَ، فَأَخَذَتهمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ».

د) همه متفق‌اند که ترتیب آیات در سوره‌های قرآن توقیفی است؛ یعنی به دستور پیامبر اکرمˆ  و با راهنمایی پروردگار چیده شده است و هیچ کس حق تغییر در آن‌ها را ندارد،‌ لیکن گاه در این چینش‌ها ترتیب نزول یکسره طرح شده است؛ برای نمونه،‌ در سوره ممتحنه، آیات ابتدایی در سال هشتم، آیات دهم و یازدهم در سال ششم، آیه دوازدهم پس از فتح مکه،‌ و آیه سیزدهم از نظر معنا متناسب با آیات صدر سوره و آستانه فتح مکه است. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابائی و دیگران، 1379، ص 105)

6-2. ساختار ترتیب سوره‌ها در مصحف امیرمؤمنان†

نویسنده تفسیر تنزیلی ذیل عنوان فوق آورده است:

« از جمله مباحث دامنه‌دار تاریخ قرآن مصحف امیرمؤمنان† و ویژگی‌های آن است . به نظر دقیق مصاحف صحابه قرآن خالص نبود بلکه ترکیبی از آیات قرآنی همراه با تفسیر و تبییناتی بود که از پیامبر اکرمˆ فرا گرفته بودند. به واقع می‌توان مصاحف صحابه را تفسیر‌ها و تقریراتي از تعالیم فراگرفته صحابه از فرمایشات پیامبر دانست. به همین نسبت مصحف امیرمؤمنان† تفسیری برگرفته از آموزش‌های پیامبر اکرمˆ به آن حضرت بود. در این صورت باتوجه به گزارش‌هایی که از ویژگی‌ این مصحف رسیده جواز تفسیر قرآن به ترتیب نزول از عمل مولای متقیان† قابل استفاده است.» (بهجت‌پور، 1392، ص  56) وی پس از مقدماتی اضافه کرده است: «مصحف امیر مؤمنان† نیز نوعی تفسیری مزجی ازآیات قرآن است در این مصحف مجموعه‌ دانش‌های مرتبط با آیات را که آن حضرت از پیامبر اکرمˆ دریافت کرده بود، به ثبت رسانده بود، در این مصحف علاوه بر ترتیب نزول سوره‌ها به دیگر ویژگی‌هایی نظیر بیان اسباب نزول آیات (ر.ک. مجلسی، [بی‌تا]، ج89، ص 43) و اشخاصی که آیات درمورد آنان نازل شده ، مکان وقت نزول و ناسخ و منسوخ آیات توجه داده شده است (ر.ک. معرفت ، 1415، ج1، ص 293-292 (» (بهجت‌پور، 1392، ص  59) وی بدون تحقیق این فرضیه (چینش مصحف حضرت بر اساس ترتیب نزول) و با اعتماد به گفته برخی علما می‌نویسد: «بنابراین این مصحف با ویژگی‌های خاص خود معیار استفاده آن حضرت و تمام اوصیا بوده است و به عبارت بهتر مشروعیت فهم قرآن به ترتیب نزول در سیره مستمره تمام اوصیاء رسول اللهˆ ریشه دارد.» (همان)

نقد و بررسی

در نقد و بررسی این استدلال لازم است به نکاتی توجه شود:

الف) استناد به ارای علما در حالی که هیچ سندی از روایات نمی‌توان بر آن‌ ارائه کرد (باید توجه کنیم که حضرت پس از عدم پذیرش مردم، مصحف خویش را از دید همگان پنهان داشت (ر.ک:‌ صفار، 1404 ق، ج‏1، ص 193))، نمی‌تواند مورد پذیرش باشد، به ویژه اگر فرض کنیم روایاتی برخلاف این فرضیه در اختیار داشته باشیم!

ب) روایاتی در اختیار است که نشان می‌دهد چینش سوره‌ها در مصحف حضرت علی ع مطابق مصحف دیگران بوده است.

ج) با توجه به این‌که ترتیب آیات سوره‌ها توقیفی بوده، اگر بر فرض ترتیب مصحف حضرت علی† بر اساس نزول باشد، این ترتیب به ترتیب در سوره‌ها محدود می‌شود و ارتباطی به آیات ندارد؛‌ اما برخی بدون توجه به تبعات سخن خود و بدون ارائه هیچ سندی- معتبر و غیر معتبر- با نسبت دادن به معروف مدعی شده چینش آیات مصحف حضرت نیز بر اساس نزول می‌باشد! (معرفت، 1415ق، ج‏1، ص 275- 276)

د) بررسی روایات مربوط به مصحف حضرت علی ع خاستگاه تلقی اشتباه برخی دانشمندان را آشکار می‌کند. ما به دلیل اهمیت این موضوع به اختصار چند روایت را در این خصوص از نظر می‌گذرانیم تا بی‌پایگی این فرضیه را نشان دهیم:

د/1. ... ثم اَلَّفَ- عليه السّلام- القرآنَ و خَرَج الى الناس و قد حَمَلَه في اِزارٍ معه و هو يَئِطُ من تَحتِه فقال لهم: هذا كتابُ اللّهِ فد الَّفتُه كما أمَرَني و أوصاني رسولُ اللّهِ- صلّى اللّه عليه و آله- كما انزل. (مسعودی، 1384، ص 146)

تحلیل روایت

در لسان العرب در توضیح «الَّف»‌ آمده است:‌ « أَلَّفْتُ بينهم تأْلِيفاً إذا جَمَعْتَ بينهم بعد تَفَرُّقٍ، و أَلَّفْتُ الشي‏ء تأْلِيفاً إذا وصلْت بعضه ببعض؛ و منه تأْلِيفُ الكتب، و أَلَّفْتُ الشي‏ءَ أَي وصَلْتُه.» (ابن منظور، 1414ق، ج‏9، ص10، ماده الف) بنابراین، «الف» معنایی وسیع‌تر از ترتیب دارد و مانند تألیف کتاب،‌ شامل بیان توضیح، ناسخ و منسوخ و مانند آن می‌شود. نقطه ابهام و منشأ اختلاف در این روایت در تعبیر «کما انزل» نهفته است.

د/2. ... كما كان‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- جَمَعَهُ، فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِهِ قَالَ: «هَذَا كِتَابُ رَبِّكُمْ كَمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِيِّكُمْ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ حَرْفٌ، وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ حَرْفٌ» .فَقَالُوا: لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ، عِنْدَنَا مِثْلُ الَّذِي عِنْدَكَ. فَانْصَرَفَ وَ هُوَ يَقُولُ: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (صدوق، 1414ق، ص 86).

تحلیل روایت

این روایت نکات تازه‌ای را گوشزد می‌کند. «عندنا مثل الذی عندک» نشان می‌دهد که آن‌ها مصحف امیر المؤمنین† را از نظر قالب مانند مصحف‌های خود می‌دیدند و تفاوت مصحف حضرت در تفسیر و بیان قرائت، ناسخ و منسوخ و مانند آن‌ها بوده است.

از نظر روان‌شناسی به هیچ وجه نمی‌توان مصحف امیر المؤمنین† را برهم زننده ترتیب موجود در زمان پیامبرˆ دانست؛ زیرا اگر حضرت ترتیب سوره را تغییر می‌داد،‌ مخالفان فریاد بر می‌آوردند که هنوز کفن پیامبر خشک نشده، علی بن ابی‌طالب در قرآن او تغییر ایجاد کرد و دلیل طرد و رد آن را به جای بی‌نیازی، «تغییر» ذکر می‌کردند. این مشکل را در خصوص تغییر آیات که توقیفی است، بسیار شدیدتر می‌توان ارزیابی کرد.

د/3. و روي أيضا بطريق آخر عن محمّد بن سيرين عن عكرمة قال لما كان بعد بيعة أبي بكر قعد علىّ بن أبي طالب في بيته فقيل لأبى بكر قد كره بيعتك فأرسل إليه- إلى أن قال: قال أبو بكر: ما أقعدك عنّي؟ قال: رأيتُ كتابَ اللّه يزاد فيه فحدثتُ نفسى أن لا ألبسَ ردائى إلّا لصلاة حتّى أجمعه قال له أبو بكر: فانّك نعم ما رأيتَ، قال محمّد: فقلت لعكرمة: ألفوه كما أُنزل‏ الأوّل فالأوّل؟ قال: لو اجتمعت الإنس و الجن على أن يؤلفوه هذا التأليف ما استطاعوا. (هاشمی خوئى، 1400ق، ج‏16، ص 264)

تحلیل روایت

این روایت مشابه روایت د/1 است با این تفاوت که در آنجا آمده بود «کما انزل بناسخه و منسوخه» و در این جا آمده است «کما انزل الاول فالاول»؛ البته این عبارت سؤالی است و عکرمه در پاسخ تنها می‌گوید که جن و انس توان کاری مشابه او را ندارند که طبیعی است چنین کار عظیمی که جن و انس نمی‌توانند انجام دهند، فراتر از ترتیب صِرف سور و یا حتی آیات به ترتیب نزول است. این اشارات می‌تواند تا حدی از ابهام بکاهد، لیکن ابهام را به تمامه کنار نمی‌نهد.

د/4. ... وَ فِيهِ عِلْمُ الْقُرْآنِ كَمَا أُنْزِلَ،... (طبری، ۱۳۸۳ق، ص 106)

تحلیل روایت

از این روایت به خوبی می‌توان استفاده کرد که «کما انزل» مربوط به محتوای قرآن و رفع برخی تحریف‌های معنوی است نه ترتیب سور و یا حتی آیات آن بر اساس ترتیب نزول. ارتباط با محتوا هم می‌تواند در تبیین قرائت آن شکل گیرد؛ چنان که در ادامه بیان خواهیم کرد.

با توجه به روایات یاد شده متوجه می‌شویم که به احتمال بسیار قوی منشأ اشتباه برخی دانشمندان متقدم و متأخر عبارت «کما انزل» و مانند آن در روایات یاد شده است. نگارنده در خصوص این عبارت مقاله‌ای نگاشته و بر اساس کاربست این عبارت در روایات دیگر نشان داده که معنای این عبات نمی‌تواند ترتیب نزول باشد. به دلیل ضیق مجال تنها چند روایت را از نظر می‌گذانیم:

- قال رسول الله ص «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ غَضّاً كَمَا أُنْزِلَ فَلْيَقْرَأْهُ عَلَى قِرَاءَةِ ابْنِ أُمِّ عَبْدٍ» (مسند أحمد، ج1، رقم7، 38، 445، 454 و ج4، رقم279؛ بلاذری، أنساب‏الأشراف، ج‏11، ص212)

- در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ رَطْباً كَمَا أُنْزِلَ» (أحمد، [بی‌تا]، ج1، رقم7 و 26؛ هیثمی، 1407ق، ج 9، ص287؛ ابن کثیر، 1398، ج9، ص149(

تحلیل دو روایت فوق

عبارت مورد بحث در این دو روایت منقول از پیامبر اکرمˆ به خوبی بر قرائت صحیح دلالت دارد و بی تردید هیچ ارتباطی به ترتیب نزول و یا تحریف ندارد. اگر ترتیب نزول مد نظر بود،‌ بی تردید خود پیامبر اکرمˆ به ترتیب نزولی اقدام می‌کرد و گذشته از این، ترتیب نزولی در زمان پیامبر اکرمˆ مطرح نبوده که اختیار آن به حسب خواست قرائت کنندگان قرآن باشد که اگر بخواهند قرآن را تر و تازه بخوانند، بر اساس آن بخوانند و اگر چنین است، چرا پیامبر اکرمˆ چینشی بر خلاف آن در ترتیب آیات اتخاذ کرد که تلاوت کنندگان قرائت رطب و غض را از دست بدهند؟!

- امام صادق ع: ... و قال پیامبر اکرمˆ: لو أنّ النّاس قرؤوا القرآن، كما أنزل‏ اللّه، ما اختلف اثنان. (قمی، 1404ق، ج‏2، ص 451؛ قمی‌مشهدی، ‏1368، ج‏14، ص 557)

تحلیل روایت

این روایت ربطی به ترتیب نزول ندارد و چنین تفسیر ناصوابی پیامبر ص را به کوتاهی و اهمال  نسبت به انجام وظیفه متهم می‌کند که توضیح آن در ذیل آمده است.

6-3. ترغیب معصومان‰ به قرائت و فهم ترتیب نزول

در کتاب تفسیر تنزیلی ذیل عنوان یاد شده آمده است:

« ظاهر برخی کلمات وارد شده در لابه لای روایات اهل بیت ع بر مشروعیت این سبک تفسیری اشعار دارد.

برای مثال، در روایت ابن بکر حضرمی از امام صادق† وارد شده است که رسول خداˆ فرمود: «لو ان الناس قَرَؤُ القرآن کما انزل ما اختلف اثنان» (مجلسی، [بی‌تا]، ج 89، ص 48) اگر مردم قرآن را آن‌گونه که فرود آمده بود می‌خواندند حتّی دو نفر در آن اختلاف نمی‌کردند.» (بهجت‌پور، 1392، ص 60) وی ضمن اشاره به تفاسیر دیگر برای «کما انزل»، با برگزیدن معنای ترتیب نزول برای آن، در پایان آورده است: «هرچند این روایت در مقام بیان تحسر امام (ع) از بهم خوردن ترتیب نزولی قرآن و تلاوت آن به این طریق است؛ اما اولویت علاقه آن حضرات در فهم قرآن با این سبک واسلوب را نیز دارد.» (همان، ص 62)

نقد و بررسی

این برداشت ناصواب است؛ زیرا معنا ندارد پیامبر- صلی الله علیه و آله- در زمان حیات خود ترتیب نزول را عامل عدم اختلاف ذکر کند و آن‌گاه در این خصوص هیچ اقدامی نکند بلکه به اتفاق مسلمانان خود ترتیبی برای آیات سوره‌ها در نظر بگیرند که عامل اختلاف است!!

بنابراین، در این روایت نیز عبارت مورد بحث بر قرائت صحیح حمل می‌شود و گرنه حمل بر ترتیب نزول و یا تحریف در غیر قرائت، چنان که پیش‌تر اشاره شد، به اثبات کوتاهی شخص پیامبرˆ در صیانت از قرآن می‌انجامد؛ یعنی اگر مراد ترتیب به نزول باشد، این سؤال مطرح می‌شود که چرا پیامبرˆ با ترتیب بر اساس نزول جلو اختلاف را نگرفتند؟

نویسنده کتاب تفسیر تنزیلی به روایت دیگری نیز استناد کرده که آن نیز از اثبات مقصودش کوتاه است: «حضرت امیرمؤمنان† تعلیم قرآن را براساس نزول در زمان حضرت مهدی(عج) پیش بینی کرده‌اند: "... قال امیرالمؤمنین†: کانی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفه وقد ضربوا الفساطيط، یعلمون الناس القرآن کما انزل؛ گویا به شیعیانمان در مسجد کوفه نگاه می‌کنم که چادرهایی را بر پا کرده‌اند و در آن‌ها قرآن را به شیوه‌ای که نازل شد به مردم تعلیم می‌دهند"». (نعمانی ، محمد بن ابراهیم ، کتاب الغیبه باب 21 باب  ماجاء فی ذکر احوال الشیعه؛ نوری، 1408ق، ج3،ص 396، ح 3803)

آقای بهجت‌پور با استناد به آیه 2 سوره جمعه (یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه) مدعی است: «در زمان حضرت حجت† علاوه بر آنکه قرائت قرآن  به همان ترتیب نزولی خواهد بود- ترتیبی که پیامبر بر مردم می‌خواندند (ر.ک. شیخ مفید، 1413ق، ص 386 ؛ مجلسی، [بی‌تا]، ج52، ص 339، ح 85، و نیز ح 139 ، 140 و 141)- تعلیم محتوای آیات قرآن نیز به همان گونه‌ای خواهد بود.» (بهجت‌پور، 1392، ص 61)

نقد و بررسی

الف) هرچند بر اساس آیه، تعلیم پس از تلاوت است، لیکن با توجه به این‌که در شماری از موارد اختلاف قرائت موجب اختلاف معنی است، تعلیم می‌باید بر اساس قرائتی باشد که جبرئیل بر پیامبرˆ نازل کرده است؛ بنابراین، هیچ لزومی ندارد که جز بر تفسیر صحیح کما انزل (قرائت صحیح) حمل شود.

ب) تعلیم بر اساس ترتیب نزول (که تفسیری از «کما انزل» و محل بحث فعلی است) مستلزم قرائت بر اساس نزول نیست؛ زیرا اگر این تفسیر را برای روایت بپذیریم، شامل ترتیب آیات سوره‌ها و ترتیب سوره‌ها هر دو می‌شود و این بدین معناست که ترتیب آیات توقیفی نبوده و به اجتهاد اصحاب بوده است؛ نتیجه‌ای که خود نویسنده نیز ظاهرا بدان قائل نیست!

ج) در باره حدیث فساطیط لازم است توجه شود که ادامه حدیث باعث اجمال ماقبل و ناکارآمدی کل حدیث می‌شود و این با گذشت از اشکالات دیگر آن است. در روایتی دیگر از امام باقر† آمده است: «إذا قام قائم آل محمد‰ ضرب فساطيط لمن يعلّم الناس القرآن على ما أنزله اللّه جلّ جلاله، فأصعب ما يكون على من حفظه اليوم، لأنه يخالف فيه التأليف».(مفید، 1413ق، ج‏2، ص 386)

استاد معرفت در توضیح کلام امام باقر - علیه السلام- آورده‌اند: «امام باقر- علیه السلام- در این روایت علت دشواری حفظ قرآن- در آن روز- را تفاوت آن با نظم و ترتیب فعلی قرآن اعلام داشته است و اگر قرآن که در دست ولی عصر(عج) است با قرآن فعلی اختلاف دیگری داشت، امام† آن را نیز بیان می‌کرد این امر نشان می‌دهد که  آن قرآن  با قرآن کنونی جز در ترتیب نزول هیچ‌گونه اختلافی ندارد.» (معرفت، 1379، ص51؛ بهجت‌پور، 1392، ص 62)

نقد و بررسی

این گفته از جهات مختلف مخدوش است. توضیح این‌که: این روایت از ابهام و عدم همایش درونی رنج می‌برد. فراز «لأنه يخالف فيه التأليف» معنای روایت را به ترتیب سوره‌های قرآن و یا ترتیب آیات منصرف می‌کند، لیکن ترتیب سوره‌های قرآن با فراز « فأصعب ما يكون على من حفظه اليوم» ناسازگار است؛ زیرا صرف به هم ریختن ترتیب سوره‌ها دشواری خاصی برای حافظ قرآن ایجاد نمی‌کند که از آن به «فأصعب» تعبیر شود. ترتیب آیات نیز- بر فرض اراده آن- تنها در شمار اندکی از آیات یا فرازهایی از آیات می‌تواند طرح شود اگر بپذیریم که معقول باشد حضرت بر خلاف چینش پیامبرˆ به چینش جدیدی رو کنند و توقیفی دیگر مثلا بر اساس نزول آیات شکل گیرد که احتمال آن با توجه به سیاق آیات نزدیک به صفر است و این که اگر چنین چینشی مفید بود، چرا پیامبر- صلی الله علیه و آله- خود به آن اقدام نکرد؟ حتی در این فرض نیز تعبیر «فأصعب» سنگین‌تر از آن فرض می‌نماید. بله،‌ تغییر فراوان قرائت می‌تواند مصداقی برای تراز «فأصعب» باشد،‌ لیکن این احتمال با فراز پایانی روایات ناسازگار می‌نماید. بنابراین،‌ این روایت هم از نظر سند و هم از نظر محتوا قابل پذیرش نیست و فراز « على ما أنزله اللّه » نیز معنای روشنی به دست نداد.

اما این برداشت که اشاره نکردن امام به تفاوت‌های دیگر نشان عدم وجود چنین تفاوت‌هایی است، زمانی درست است که امام در مقام بیان تفاوت‌های مصحف حضرت علی† با مصحف موجود باشد که در روایت هیچ قرینه‌ای بر این مطلب وجود ندارد.

6-4. استفاده معصومان و اصحاب آنان  از اين سبك در تفسير

در کتاب تفسیر تنزیلی در توضیح این عنوان آمده است:

«در میان کلمات ائمه اطهار و اصحاب آنها مواردی وجود دارد که برای اثبات مطلبی به ترتیب نزول آیه و یا سوره‌ای استناد نموده اند. نمونه آن عدم نسخ حکم آیه ازدواج موقت است. در مرفوعه علی بن ابراهیم از مذاکره ابو حنیفه با ابا جعفر محمد بن نعمان صاحب‌الطاق یاد شده که ابو حنیفه از مؤمن الطاق سؤال کرد:" یا ابا جعفر ان الآیه التی فی سأل سائل [و الذین لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم] تنطق بتحریم المتعه و الروایه عن النبیˆ قد جائت بنسخها. فقال له ابوجعفر: یا ابا حنیفه! ان سوره سأل سائل مکیه و آیه المتعه مدینه و روایتک شاذه ردیه». (کلینی، 1407ق، ج5، ص 450) ای ابوحنیفه! سوره «سأل سائل» (معارج) مکی است و آیه متعه (سوره نساء) در مدینه نازل شده است. و اما روایتی که از پیامبر اکرمˆ درباره نسخ حکم ازدواج موقت گفته‌ای بی قاعده و غیر عادی و مردود است.» (بهجت‌پور، 1392، ص 62- 63)

نقد و بررسی

  1. به طور کلی باید دانست استناد به نحوه استدلال اصحاب اهل بیت ع از دیدگاه شیعه حجت نیست و جزو سنت به شمار نمی‌شود.
  2. سند مطلب یاد شده مرفوعه نیست بلکه موقوفه و مردود است، هرچند اگر مرفوعه هم می‌بود از نظر علم رجال، ضعیف به شمار می‌رفت.
  3. این روایت را نمی‌توان مؤید سبک تفسیر تنزیلی قلمداد کرد؛ زیرا در این روایت ترتیب نزول تنها در حد قرینه به کار گرفته شده است و در چهارچوب اصول عقلائی محاوره می‌گنجد. اگر روز شنبه مولا به عبدش بگوید تو حق خرید و فروش نداری و روز پنج‌شنبه به او بگوید این مال را بفروش، هیچ‌کس نمی‌تواند با استناد به دستور روز شنبه مولا عمل عبد را باطل و جرم تلقی کند؛ زیرا تخصیص مولا جزو اصول عقلائی محاوره است و چنین استنادی به معنای مبنا قرار دادن زمان صدور نیست، بلکه در حد قرینه‌ای است که بتوان رابطه دو حکم را تشخیص داد. مبنا بودن به این است که مثلاً روز پنج شنبه ساعت 8 صبح مولا به عبد بگوید: این مرکب را بفروش و ساعت 9 به او دستور دهد:‌ از بازار فلان کتاب را خریداری کن. اگر زمان صدور دو فرمان را مبنا قرار دهیم، نتیجه می‌گیریم که دستور نخست بر دستور دوم اولویت دارد و عبد باید نخست مرکب را بفروشد،‌ در حالی که عرف عقلا قرائن را در تشخیص اولویت به کار می‌گیرد و زمان نقش مبنایی ندارد و اگر عبد تشخیص دهد خرید کتاب برای مولا مهم‌تر است، آن را مقدم می‌کند. خلاصه این‌که چنین مبنایی برای استنتاج در چهارچوب اصول عقلائی محاوره نمی‌گنجد و نیاز به حجت دارد.

روایت دوم مورد استناد: «عبد الرحمن از امام صادق† درمورد مراد از عفو در آیه « یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو» (بقره، 219) سوال می کند ایشان فرمود: «الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذالک قواماً» (فرقان، 67) نزلت هذه بعد هذا (عروسى‌حويزى ، 1415ق، ج 4، ص 28، ح 99) ؛ یعنی عفو حالتی میان اسراف و  بسته نگاه داشتن دست است.» (همان)

نقد و بررسی

  1. دلالت این روایت حتی بر اعتبار قرینه بودن ترتیب نزول روشن نیست چه رسد بر اعتبار مبنا بودن آن، و در حقیقت می‌توان گفت مقایسه دو آیه به قاعده «إنّ القرآن يفسّر بعضه بعضا» يا «إنّ القرآن يشهد بعضه على بعض» باز می‌گردد؛ از این رو اگر بر فرض ما از تاریخ نزول هیچ‌یک از دو آیه آگاه نباشیم و یا حتی تاریخ نزول آن دو را برعکس فرض کنیم، نتیجه یکسان است و ما از قیاس دو آیه به یک نتیجه مساوی می‌رسیم!
  2. مشخص نیست فراز « نزلت هذه بعد هذا» سخن امام است یا راوی، و با توجه به آنچه در بند پیشین گذشت، این تردید قوت می‌گیرد.
  3. برای «العفو» تفسیرهای دیگری نیز وجود دارد. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: مکارم‌شیرازی و دیگران، [بی‌تا]، ج‏2، ص 120- 121)

روایت سوم: کافی از علی بن محمد از بعضی اصحابش از آدم بن اسحاق از عبدالرزاق بن مهران از حسین بن میمون از محمد بن سالم از امام باقر(ع): "... سوره نور پس از سوره نساء نازل شد. شاهد درستی آن‌که خدای عزوجل در سوره نساء بر  پیامبر نازل کرد: «وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ ... أَوْ يَجْعَلَ الله لَهُنَّ سَبِيلاً» (نساء: 15-16) سبیل در این آیه همان است که خدای عزوجل فرمود: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا ... »

براساس این روایت  از جمع بین دو آیه واينکه آیه ( 15-16) سوره نساء قبل از نزول حکم سوره نور درباره زنان زناکار نازل شده، روشن مي‌شود كه مجازات آنها قبل از نزول آيه سوره نور آزار بوده ولی مقدار آزار تعییین نشده بوده که سوره نور مقدار آزار را صد تازیانه معین کرده است . بنابراین ترتیب نزول سوره ها و تقدم سوره نساء (92) درترتیب نزول بر سوره نور (103) کشف می‌شود و اینکه نسبت آیه سوره نور نسبت مفسر و مبین آیه سوره نساء است.» (بهجت‌پور، 1392، ص63- 64)

نقد و بررسی

‌ این روایت بر فرض پذیرش:

اولاً:‌ روش کشف ترتیب آیات و سوره‌ها را می‌آموزد؛ یعنی ما می‌توانیم با مقایسه محتوای سوره‌های قرآن کریم به تقدم  و تأخر آن‌ها پی ببریم و یکی را قرینه فهم دیگری قرار دهیم.

ثانیاً: به ما می‌فماند که اگر آیه‌ای در سوره‌ای بر آیه‌ای در سوره دیگر مقدم باشد، ما می‌توانیم دو سوره را نیز به تبع آن دو آیه مرتب کنیم. معنای این برداشت این است که آیات نیز به ترتیب و بر اساس نزول چیده شده‌اند. این استفاده از این رو است که ما بدون نیاز به دانستن تقدم و تأخر سوره نساء و نور نیز می‌توانستیم آیات مقدم و مؤخر را تشخیص دهیم و آن با توجه به ذیل آیه سوره نساء و جواز این مقایسه بر اساس «إنّ القرآن يفسّر بعضه بعضا» يا «إنّ القرآن يشهد بعضه على بعض» است؛‌ یعنی اگر فرض شود سوره نور بر سوره نساء مقدم باشد، می‌توان فهمید که آیه مورد بحث سوره نور از جهت نزول مستثنی است و پس از آیه سوره نساء نازل شده و بعد در سوره نور قرار داده شده است. این نکته مهمی است که اگر از اشکالاتی که مطرح می‌کنیم سالم بگذرد، برای ما مغتنم است، لیکن فراروی چنین برداشتی چالش‌هایی وجود دارد که عبارت است از:

یکم. روایت از چهار ضعف رنج می‌برد و چنان که می‌دانیم در چنین مواردی به روایت اعتماد نمی‌شود:‌ الف) مرسل است؛ ب) در رجال سند سه نفر مجهول‌اند؛ یعنی آدم بن اسحاق، عبدالرزاق بن مهران، و محمد بن سالم.

دوم. به قطع ثابت شده که برخی آیات بر خلاف ترتیب نزول در سوره‌هایی دیگر جای گرفته‌اند که پیش‌تر نمونه‌هایی از آن بیان شد و روایت بعد (روایت چهارم) نیز شاهدی دیگر بر آن است. این مطلب استدلال موجود در روایت را مخدوش و برداشت تبعیت سوره‌های قرآن از آیات آن‌ها را به ویژه در مثل سوره نساء و نور که یکباره نازل نشده‌اند،‌ باطل می‌نماید و به تبع آن به اعتبار کل روایت نیز خدشه می‌رساند و خود در جایگاه قرینه عدم اعتبار روایت قرار می‌گیرد.

سوم. بی‌ارتباط نیست اگر یک سؤال را مطرح کنیم و آن این‌که بر فرض پذیرش روایت، چرا حضرت که می‌خواستند تقدم و تأخر دو سوره را روشن کنند، افزون بر محتوا، به روایات ترتیب نزول منقول از گذشتگانشان که به طور طبیعی می‌بایست بین مردم شهره باشد، تمسک نکردند؟ آیا نمی‌توان حدس زد که یا در آن زمان ترتیب مشخصی برای نزول سوره‌ها وجود نداشته و بعدها ساخته شده است و یا ترتیب موجود و مشهور آن زمان را صحیح و دقیق نمی‌دانستند؟

چهارم. فراز مورد بحث در سیاق حدیث یاد شده که نسبتاً‌ طولانی است، قرار ندارد.

پنجم. بر فرض نادیده گرفتن همه این مطالب، این روایت چه ربطی به مبنا قرار دادن ترتیب نزول دارد؟! این‌که از ترتیب نزول برای تعیین ناسخ و منسوخ استفاده شود،‌ آیا به معنای مبنا قرار دادن ترتیب نزول است؟!

روایت چهارم: کافی به روایت صحیح از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عمر بن اذنیه از زارة وفضیل بن یسار و بکیر بن اعین و محمد بن مسلم و برید بن معاویه از همگی نقل می‌کند که قال ابو جعفر†:" وکان الفریضه تنزل بعد الفریضه الاخری و کانت الولایه آخر الفرائض فانزل الله عزوجل: "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ". امام در ادامه فرمودند: "لا انزل علیکم بعد هذه فریضة قد اکملت لکم الفرائض." (عروسى‌حويزى، 1415ق، ج1، ص587 و 646 ؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج2، ص53)

در این روایت امام به موضوع ترتیب احکام نازل شده بر  پیامر اکرم(ص) اشاره کرده و بیان می‌فرماید آنچه باعث نزول آیه الیوم اکملت لکم دینکم در سوره مائده شد نزول آیه ولایت بود که آخرین ومهم ترین واجب را بر مردم بیان داشت. وهمین امر شاهد بر اهمیت مسأله ولایت در مجموعه فرائض الهی است. ملاحظه می‌کنید که اهل بیت‰ برای توضیح مواردی از تقیید یا نسخ آیات و بیان اهمیت حکمی از احکام به سیر تاریخ نزول آیات و سوره ها توجه داده‌اند ودر توضیح این حقایق از ترتیب نزول سوره‌ها بهره گرفته اند.

نقد و بررسی

اول. فراز « کان الفریضه تنزل بعد الفریضه الاخری» ابهام دارد؛‌ زیرا اولاً:‌ همه فرائض چنین‌اند (یعنی یکی پس از دیگری نازل می‌شود) و ثانیاً:‌ اگر مراد ملاک بودن چینش آن باشد، نقض آن در همین سوره مائده است! زیرا آیه اکمال در سومین آیه سوره مائده جای دارد و مثلا آیات 4 و 5 و 6 و 38 و 45 و 51 و ... پس از آن درج شده‌اند. همین مطلب نقضی بر برداشت نقد پیشین در بالا نیز هست و چنان استفاده‌ای را از روایت یاد شده مخدوش می‌کند.

ثانیاً: در هیچ‌یک از روایات فوق از ترتیب سوره‌ها استفاده نشده است و در یک مورد که سوره مطرح شده، افزون بر ضعف شدید، رابطه استفاده به عکس مراد نویسنده تفسیر ترتیبی است.

 

7. جمع بندی و نتیجه‌گیری

  1. در آثار طرفداران تفسیر بر مبنای ترتیب نزول بین قرینه بودن و مبنا بودن زمان نزول و نیز بین تاریخ و ترتیب نزول تفاوتی قرار داده نشده و این نشان‌دهنده ناپخته بودن بحث نزد آنان است.
  2. در نگاشته‌های طرفداران تفسیر بر مبنای ترتیب نزول، ترتیب نزول سوره‌ها با ترتیب نزول آیات قرآن یکسان تلقی شده، در حالی که هیچ دلیلی بر چنین نگرشی وجود ندارد.
  3. پیامبر اکرم ص همگام با نزول وحی آیات را ابلاغ می‌کرند و چون این تنها گزینه پیش‌روی پیامبر ص بوده، دلالتی بر جواز مبنا قرار دادن نزول آیات و سوره‌ها ندارد.
  4. مصحف امیر المؤمنین† مشتمل بر ثبت قرائت صحیح، مطالب تفسیری و انتقال و ثبت فضای نزول و مانند این‌ها بود و رعایت ترتیب نزول در آن برداشتی نادرست از عبارت «کما انزل» است و در این باره مستند دیگری وجود ندارد.
  5. روایات مورد استناد طرفداران تفسیر بر مبنای ترتیب نزول بر کارکرد قرینه زمان نزول در تفسیر دلالت دارند و نه مبنا بودن آن.
  6. در هیچ‌یک از روایات از ترتیب نزول سوره‌های قرآن استفاده نشده و تنها از تاریخ نزول در حد قرینه تفسیری استفاده شده است.

 

 

8. کتابنامه

..........