517) نقد و بررسی روش "تفسیر بر پایه ترتیب نزول" (تفسیر تنزیلی)
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی روش "تفسیر بر پایه ترتیب نزول" (تفسیر تنزیلی)
سیدمحمدحسن جواهری[1]
چکیده و جمعبندی مقالات
روش تفسیر به ترتیب نزول که اخیراً در برخی نگاشتهها با اصطلاح «تفسیر تنزیلی» معرفی میشود، از جهات گوناگون با اشکالاتی روبهرو است که مهمترین آنها را در سه محور ذیل به اختصار به بحث میگذاریم:
1. زمان نزول قرینه تفسیر نه مبنای آن
تفسیر قرآن همواره از با ارزشترین و مهمترین اموری است که مسلمانان به آن اهتمام داشته و دارند؛ در عین حال به دلیل نهی متواتر نبوی از تفسیر به رأی که وعده آتش بر آن داده شده، تفسیر از مخاطرهانگیزترین امور نیز بوده و هست (اهمیت و حساسیت آن حتی از فروعات فقهی بالاتر است؛ بگذریم که شمار زیادی از آیات قرآن جزو آیات الاحکام است)؛ از این رو دانشمندان برای محفوظ ماندن از خطر وقوع در تفسیر به رأی بسیار کوشیدهاند تا مبانی، قواعد و فرایند تفسیر را با دقت تحقیق و ترسیم کنند.
در این میان، از جمله قرائنی که مفسران از گذشته گهگاه از آن بهره گرفتهاند، قرینه «زمان نزول آیات» است؛ برای مثال، آیهای که در باره تطهیر است، اگر در سورههای مکی باشد (مانند: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً (فرقان: 48)) ، به معنای پاکیزگی و نه تطهیر کننده شرعی و اگر در سور مدنی باشد کرد (مانند: وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ (انفال: 11))، به معنای طهارت شرعی است و میتوان از آن برای اثبات مطهِّریت از حدث و خبث استفاده کرد؛ زیرا احکام مربوط به طهارت شرعی از حدث و خبث در مدینه نازل شده است. همینطور «زکاة» در سورههای مکی به معنای انفاق و در سورههای مدنی به معنای زکاة شرعی است، مگر آنکه قرینهای جز این را گوشزد کند. این قرینه (زمان نزول) به رغم کارکردش، هیچگاه با دقت درخور، به بحث گذاشته نشده و به همین دلیل برخی با عبور از حدود مجاز آن، از آن در اندازه «مبنای تفسیری» و نه «قرینه تفسیری» بهره گرفتهاند و البته در خصوص حجیت این نوع کاربست – بر فرض توجه به آن - نیز پژوهشی ارائه نکردهاند. این اشکال بنیادین به "تفسیر بر مبنای ترتیب نزول" است که ترتیب نزول در حد قرینه معتبر است نه مبنا، و عبور از قرینه حجت میخواهد و اگر حجتی در میان نباشد، مصداق تفسیر به رأی است. نگارنده مقاله «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر» را برای روشن کردن تفاوت قرینه و مبنا و بررسی مشروعیت هریک از آنها نگاشته است. نگارنده در این مقاله تک تک دلیلها و شواهدی را که طرفداران این روش تفسیری بر حجیت آن ارائه کردهاند، به بررسی و نقد گذاشته و نشانداده که همه آنها اگر دلالتی داشته باشند، نهایتاً در چهارچوب اصول عقلایی محاوره قرینه بودن زمان نزول را اثبات میکنند نه بیشتر از آن را، لیکن نیازمندی و مدعا قرینه بودن نیست بلکه مبنا بودن زمان نزول است. در این مختصر امکان بیان تفصیلی نیست ولی گذری کوتاه ناگزیر است:
مبنا چیزی است که پایه استدلال قرار میگیرد و نقشی رئیسی ایفا میکند. در تفسیر مبتنی بر ترتیب نزول، اساساً فارغ از ترتیب نزول هویتی وجود ندارد و گویا جزئی تفکیکناپذیر است. آیات و سور در چنین رویکردی به زمان نزول آیات و سور زنجیر شدهاند و بدون ملاحظه آن جز درکی نامطمئن دستآوردی ندارد. اما قرینه هرچند به فهم صحیح مخاطب کمک میکند و مانع انعقاد خطا در ذهن او میشود، لیکن کلام بر آن مبتنی نبوده و بدون آن فرو نمیریزد. چند مثال میتواند تا حدودی مسئله را روشن کند. حکم حرمت شراب پیش از حکم وجوب حجاب نازل شده است، اکنون میپرسیم آیا تقدم نزول حرمت شراب نسبت به وجوب حجاب میتواند مبنای استنباط باشد؟ مثلاً گفته شود: مسئله شراب از حجاب مهمتر است، یا حرمت نوشیدن شراب زمینهساز اجرایی و تقویت شدن حجاب در جامعه است؟ این گزارهها که بر پایه ترتیب نزول استخراج و استنباط شده، حجت نیستند و بیش از ذوق و سلیقه شخصی بدون دلیل، چیزی آن را پشتیبانی نمیکند و بسا محکوم به تفسیر به رأی گردد. در مثال یاد شده میتوان برعکس حکم کرد؛ مثلاً گفت: تأخیر حکم حجاب به دلیل آماده نبودن شرایط اجتماعی بوده که چنین مشکلی در مورد شراب فراهم نبوده است. به هر صورت وقتی مسلم است که مثلاً باید صد حکم نازل شود و این احکام لزوماً میبایست به تدریج نازل شوند، برخی مقدم میشوند و برخی مؤخر؛ خواه در تقدیم و تأخیر حکمتی ورای تدریجی بودن وجود داشته باشد و خواه هیچ حکمتی جز تدریجی بودن وجود نداشته باشد. در این خصوص ممکن است در تقدیم و تأخیر برخی احکام بر برخی دیگر حکمت یا حتی حکمتهایی در کار باشد، لیکن آیا میتوان با صرف حدس و گمان مطالبی تحت عنوان حکمت ارائه کرد و آن را حجت دانست؟ و آیا چنین حدس و گمانهایی میتواند مایه برداشتهای تفسیری باشد؟ مثالی برای تقریب به ذهن مناسب است. فرض کنیم اساتید یک رشته در همایشی شرکت کردهاند، در پایان همایش همه اساتید میخواهند از در سالن بیرون روند، اینک آیا میتوان از ترتیب بیرون آمدن اساتید، نکته خاصی را برداشت کرد؟ در این مثال، ممکن است هنگام خروج جمعیت، در خصوص چند نفری که کنار درب خروج هستند، خروجها بر اساس حفظ احترام و شأن و سن و مانند اینها اتفاق بیفتد، لیکن آیا میتوان آن را در مورد همه اساتید گسترش داد؟ در این گونه موارد در نهایت شاید بتوان به عنوان مؤید برداشتها به تقدیم و تأخیر اشاره کرد؛ مثلاً گفت: هنگام خروج، آقای عمرو بر زید مقدم نشد و این به خاطر این است که عمرو شاگرد زید بوده؛ در واقع، ما از خارج میدانیم نسبت میان آن دو چیست و بر آن اساس این تقدیم و تأخیر را بر آن حمل میکنیم نه برعکس، به این که مثلاً بگوییم اگر زید بر خالد مقدم نشده به خاطر این است که شاگرد او است؛ زیرا ممکن است شاگرد او نباشد و به جهت رعایت سن و یا حتی بدون هیچ دلیلی و تنها برای رعایت حق تقدم باشد. بله، یک نظم اجمالی میتوان فرض کرد و آن خروج مَن اقرب الی الباب است که منطقی عقلایی است و در هنگام خروج برای چند نفر کنار در نیز رعایت سنی، پیشکسوتی و مانند آن ممکن است لحاظ شود. در مورد آیات قرآن نیز ممکن است شرایط اجتماعی، ضرورت احکام، قدرت و توانایی حکومت اسلامی، آمادگی مخاطبان و مانند اینها لحاظ شده باشد که کشف آنها بر اساس قرائن میتواند مفید باشد، لیکن در تنقیح مناط و استخراج احکام و تعالیم فراگیر و جاودانه قرآن این موارد حذف و مغز و لبّ اصطیاد میشود.
همینگونه میتوان در باره حج و حجاب سخن گفت. حج در سوره بقره مطرح شده و حجاب ابتدایی نخستین بار در سوره نور بیان شده است (ر.ک: جواهری، 1400، «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب») و چنان که میدانیم سوره بقره بیتردید پیش از سوره نور نازل شده است. بر این اساس، آیا میتوان گفت مسئله حج از حجاب مهمتر است؟[2]همین قیاس را در مورد صوم و حجاب و برخی احکام دیگر نیز میتوان طرح کرد.
دشواری یاد شده در مورد احکامی که سبب نزول خاصی ندارند، نیز بر قرار است، لیکن در مورد احکامی که در پی حادثهای نازل شدهاند، مسئله دشوارتر و در نظر گرفتن ترتیب زمان از تعاملات عرفی دورتر است.
2. بررسی سندی و محتوایی روایات ترتیب نزول
2-1. با گذشت از اشکال نخست، مشکل دیگری رخ مینماید و آن چگونگی دستیافتن به ترتیب نزول است؟
ما مدعی هستیم هیچ راه مطمئنی که بتواند در برابر تفسیر به رأی حجت باشد و ما را از مخاطره وقوع در آن حفظ کند، وجود ندارد و آنچه به صورت مطمئن در دسترس است، بسیار محدود و کلی است که به فرمایش قرآن «لایسمن و لایغنی من جوع»!
اما مدعیان تفسیر به ترتیب نزول مدعیاند که روایات ترتیب نزول سورههای قرآن در این خصوص پاسخگو است و میتوان به آنها اعتماد کرد. این روایات که شمار آنها حدودا به 20 مورد میرسد، یا بدون سند و یا موقوف است و سند آنها به اهل بیت ع نمیرسد. بهترین این روایات به لحاظ سندی و محتوایی که مورد استناد قرار گرفته، از ابن عباس است. برخی برای اینکه ضعف مستند نبودن این روایات به اهل بیت ع را جبران کنند تا بتوانند پایه کار تفسیر قرار دهند و خود را از گرفتاری سندی این روایات خلاص کنند، گفتهاند چون ابن عباس شاگرد حضرت علی ع بوده است، پس او فهرست ترتیب نزول سورهها را از آن حضرت گرفته و اعتماد به روایات موقوف او در حقیقت اخذ از حضرت علی ع است. سپس در برابر این سؤال که اگر این گونه است، چرا ابن عباس به صراحت فهرست ترتیب نزول را به آن حضرت منتسب نکرد؟ میگویند: شرایط در آن زمان به گونه ای بود که ابن عباس تقیه میکرده و جرأت نداشت انتساب فهرستش را به حضرت علی ع آشکار کند.
نقد و بررسی
این استدلال اشکالات مهمی دارد، که به اختصار عبارتاند از:
الف) این فهرست حاوی نکته خاصی نیست که انتسابش به حضرت علی ع مشکلی برای هیئت حاکم ایجاد کند و حساسیتزا باشد؛ بنابراین، هیچ قرینهای بر این ادعا وجود ندارد بلکه قرینه برخلاف آن وجود دارد.
ب) ابن عباس بارها و بارها به صراحت و با شدت از حضرت علی ع دفاع کرده است و مطالبی در باره آن حضرت گفته که روایات ترتیب نزول در باره آنها هیچ است؛ اگر تقیهای در کار بود، میبایست در خصوص ولایت و فضائل حضرت علی ع باشد نه مثل ترتیب نزول که هیچ حساسیتی ندارد!
ج) حضرت علی ع در مصحفش زمان نزول آیات و سور را ثبت کرده بود (دقت شود به ترتیب نزول تنظیم نشده بود ولی زمان نزول آیات در آن ثبت بود) و چون مصحف ایشان از سوی هیئت حاکم و مردم پذیرفته نشد، فرمود دیگر آن را نخواهید دید؛ از این رو بیان دقیق زمان نزول همه آیات به ابن عباس مخالف این فرموده حضرت است یا حداقل ادعایی است که به دلیل و قرینه قوی نیاز دارد.
د) به نظر میرسد ابن عباس بر اساس اجتهاد خودش این فهرست را فراهم کرده باشد (ممکن است این فهرست را در مدت 18 سالی که بعد از شهادت حضرت علی ع زنده بود، فراهم کرده باشد.) یا افراد دیگری این کار را کرده و به ابن عباس نسبت داده باشند. یک نکته مهم احتمال اخیر را قوت میبخشد و آن این است که ارائه فهرستی برای ترتیب نزول سورهها نوعی بینیازی از مصحف حضرت علی ع نیز بوده است؛ زیرا مخالفان حضرت به تفسیر ایشان نیازی نداشتند و تنها نیازشان احتمالاً زمان نزول آیات بوده است و با فراهم آوردن فهرستی (هرچند در مورد سورهها نه آیات) این نیاز هم اجمالاً برطرف و مذمت رد مصحف اجمالا برداشته و مرتفع میشد.
تذکر: فاصله فهرست ترتیب نزول سورهها با فهرست زمان نزول آیات بسیار زیاد است؛ زیرا در فهرست زمان نزول آیات، زمان نزول یکایک آیات قرآن ثبت میشود ولی در فهرست ترتیب نزول سورهها - با صرف نظر از مشکلات آن - تنها ترتیب نزول سورهها و نه زمان دقیق نزول سورهها و نه زمان نزول آیات آنها ثبت است و به بیان دیگر، در ترتیب نزول سورهها – بر فرض صحت - زمان نزول سورهها به صورت حدسی و تقریبی به دست میآید نه دقیق.
2-2. گذشته از اشکال سندی، این روایات ترتیب نزول سورهها را گزارش کرده و نیازمندی عمده ما ترتیب نزول سورهها نیست بلکه ترتیب نزول آیات است و این نیز مشکل بزرگی است که طرفداران تفسیر به ترتیب نزول، به آن ورودی علمی نکردهاند. ما میدانیم که شمار زیادی از سورهها در یک زمان و به صورت یکجا نازل نشده و درست مشخص نیست که ترتیب سورهها با توجه به مشکل یاد شده، بر چه اساسی بوده است؟ همچنین ترتیب و چینش آیات در سورهها (به ویژه سورههای بلند) نیز چندان روشن نیست و روایت قابل اعتماد و اعتباری در اختیار نیست که مطلب را روشن کرده و حجت باشد. اینقدر میدانیم که به دستور پیامبر اکرم ص برخی آیات که تعداد آنها را نمیدانیم، به ترتیب نزول قرار نگرفتهاند؛ برای مثال، آیه 281 سوره بقره در سال آخر عمر شریف پیامبر اکرم ص نازل شد و آیه اکمال (مائده،3) به ویژه در مقایسه با آیه ابلاغ در همان سوره (مائده، 67) در جای خود قرار نگرفته است. نمونه جالبتر را میتوان در سوره ممتحنه یافت. در این سوره، آیات ابتدایی در سال هشتم، آیات دهم و یازدهم در سال ششم، آیه دوازدهم پس از فتح مکه، و آیه سیزدهم از نظر معنا متناسب با آیات صدر سوره و آستانه فتح مکه است (برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابائی و دیگران، 1379، ص 105). این نحوه چینش به معنای بطلان فرضیه پایه بودن ترتیب نزول در تفسیر است.
گفتنی است - چنانکه اشاره شد - ما نمیدانیم چه تعداد آیه بر خلاف ترتیب نزول ثبت شدهاند، اما آنچه بر آن بحث شده کم نیست! (ر.ک: التمهید، معرفت، ج1، ص 170- 240)؛ همچنین در باره مکی یا مدنی بودن حدود یکچهارم سورههای قرآن نیز بحث است (ر.ک: همان، ج1، ص 146- 168)؛ البته بسیاری از مطالب مطرح شده در این باره استوار نیست ولی باید پذیرفت که نقد آنها نیز بعضاً محل بحث است! (مانند سوره الرحمن که بر خلاف روایات ترتیب نزول مکی بودن آن ادعا شده و نقد ضعیفی که در این خصوص ارائه گردیده است. (ر.ک: همان، ج1، ص 150- 151) ) همچنین بسیار شده که سورهای آغاز شده و نیمهکاره رها شده و سوره دیگری آغاز شده و سپس سوره قبل تکمیل شده است. پنج آیه سوره علق نمونه آن است (همان، ج1، ص 127). ما هیچ راهی نداریم که حتی بتوانیم به شکل معتبری حدس بزنیم که چه تعداد آیه بر اساس غیر ترتیب نزول چینش شدهاند. جالبتر این است که حتی خدای متعال نیز گاه یک حادثه را برخلاف وقوعش در قرآن نقل کرده است. نمونه آن را میتوان در آیات 65 تا 73 سوره حجر مشاهده کرد: «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنكم أَحَدٌ وَ امْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ، وَ قَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَالِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ، وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ، قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيْفِى فَلَا تَفْضَحُونِ، وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخزُونِ، قَالُواْ أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ، قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتىِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ، لَعَمْرُكَ إِنهمْ لَفِى سَكْرَتهِمْ يَعْمَهُونَ، فَأَخَذَتهمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ».
نگارنده در مقاله «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب» (پژوهشهای قرآنی، شماره 98) که ابعادی از آن با مقاله «آیات حجاب و چالشهای معاصر (نقد شبهات)» تکمیل شد (مجله شبههپژوهی مطالعات قرآنی، شماره 2)، نشان داد ترتیب سورههای نور و احزاب برخلاف ترتیبی است که در روایات ترتیب نزول گزارش شده است. همین طور با بررسی قرائن نشان داد ترتیب نزول سورههای طه و قصص و نمل نیز برخلاف ترتیبی است که در روایات ترتیب نزول گزارش شده است.
بر این اساس، ترتیب نزول گزارش شده در روایات مورد استناد، هم از سند، هم از جهت ترتیب سوره و هم از جهت چینش آیات با چالشهای بزرگی روبهرو است و در صورت اتکا به این روایات (در قرینه یا مبنا) پیش از حل و فصل این مشکلات بر اساس روش صحیح مورد قبول همه علما که در جای خود به تفصیل آمده، تفسیر مصداق تفسیر به رأی و ممنوع خواهد بود.
3. حکیمانه بودن ترتیب نزول
حال با گذشت از مشکلات 1 و 2 که دومی خود مقسمی برای چند اشکال بود، اشکال چه بسا مهمتری در کمین است که رفتهرفته رخ مینماید و آن حکیمانه بودن ترتیب رخدادها و حوادثی است که موجب نزول آیات میشده است.
توضیح اینکه: به نص قرآن تدریج در نزول حکیمانه است (وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا) اما نیاز ما اثبات حکیمانه بودن ترتیب نزول است؛ یعنی باید ثابت شود حوادثی که در طول ۲۳ سال رخ داده، همه متناسب با زمان نزول آیات بوده؛ یعنی اگر زمان نزول آیهای فرا میرسیده، خدا حادثه آن را ایجاد میکرده تا آیه را نازل کند. برای آسان شدن فهم مطلب، مثالی میزنیم: فرض کنیم استادی بخواهد مطلبی که 10 بند دارد، بر اساس ترتیب منطقی آن بیان کند، لیکن در مقام ارائه پس از بیان سه بند با پرسشی از سوی دانشجویان رو به رو میشود که ناگزیر میگردد بند مثلا نهم را بر بند چهارم مقدم کند، و سپس بندهای دیگر را به ترتیب ارائه نماید. حال اگر دانشجویی بخواهد مطلب استاد را تقریر کند، باید بکوشد با الغای تأثیر حادثه پرسش دانشجویان بر ارائه منطقی بندها و درهم ریختن نظم آنها، نظام حاکم در ذهن استاد را به دست آورده و مطلب را بر اساس آن تنظیم کند نه این که برای آن حادثه در تنظیم بندها نقشی قائل شود؛ یعنی تصور کند حوادث در کلاس درس با ارائه استاد تنظیم شده و بند نهم در واقع بند چهارم است و پرسش دانشجویان از بند نهم دقیقاً به وقت ارائه آن بوده و در واقع آن بند چهارم است نه غیر آن! او برای چنین تصور عجیبش باید دلیل و حجت بیاورد؛ زیرا به صورت طبیعی، جریان برعکس است و ارائه با حوادث هماهنگ میشود نه حوادث با ارائه!!
اگر این مطلب (روند بر عکس روند طبیعی) ثابت شود، ما میتوانیم ترتیب نزول را – البته بر فرض که از راه صحیحی به آن دست یافتیم – با احتیاط فراتر از قرینه به کار ببریم؛ اما دست یافتن به چنین حجتی و اثبات چنین مطلبی به قول عرب «اصعب من خرط القتاد» است!
اشکالات مورد اشاره که رؤؤس آن سه اشکال عمده بالاست، متأسفانه با بیمهری شدید در نوشتجات طرفداران این روش تفسیری روبه رو شده است.
اشکالات دیگر این روش را در منابع ذیل دنبال کنید.
منابع
متن فوق خلاصه مقالات مربوط به نقد تفسیر به ترتیب نزول است که بعضاً با اصطلاح «تفسیر تنزیلی» از آن یاد میشود. علاقهمندان میتوانند برای آگاهی بیشتر از ابعاد این روش و نقد آن به منابع یاد شده مراجعه کنند که عمده آنها به قرار ذیل است:
1. ر.ک: پیش از بیست پست با عنوان «تأملی در روش تفسیر به ترتیب نزول (تفسیر تنزیلی )» در http://javahery.blogfa.com .
2. جواهری، سیدمحمدحسن، «نقد محتوایی روایات ترتیب نزول با تأکید بر آیات حجاب»، مجله علمی - پژوهشی پژوهشهای قرآنی، دوره 26، شماره 98 - شماره پیاپی 98، تابستان 1400، صفحه 117-136.
3. ______________، «نقد نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول»، معارف قرآنی، دوره 9، شماره 33، تابستان 1397.
4. ______________، «قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر»، مجله علمی - پژوهشی ذهن، شماره 80
5. ______________، «آیات حجاب و چالشهای معاصر (نقد شبهات)»، مجله شبههپژوهی مطالعات قرآنی، شماره 2، 1399.
[1] . عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ s.javahery@gmail.com ؛ http://javahery.blogfa.com.
[2] . تأخیر آیات حجاب به جهت رعایت مسائل اجتماعی و رسیدن حکومت اسلامی پیامبر ص به قدرت و ثبات لازم بود که شرح آن فراتر از این مقاله است.