در کتاب مناقب بحثی آمده تحت عنوان مقایسه پیامبر اکرم ص با سایر پیامبران ع ؛‌ نگارنده با استفاده از آن منبع و نیز برخی منابع دیگر، به سرودن منظومه ذیل توفیق یافتم و برای آن استخاره هم کردم که در ابیات پایانی (از مجوز ز قرآن به حسن مآب تا خطا نی رود درز پندار کس) در باره آن به زبان شعر توضیح داده‌ام ودر پانوشت توضیحات را کامل کرده‌ام.

"منظومه نور"

 1374 شمسی

گر آدم بود قبله‌گاه ملك[23]

امام النبيّين شدي در فلك‏

اگر يك خطاب آمدش"اُسجُدوا"

ز يزدان صلوة و فرشته بر او[24]

دمادم به هر لحظه آيد برش‏

ز هر ذات روحي ثنا بر درش‏

به "صَلُّوا"[25] خطاب است برمؤمنين‏

عنايت بود بر امام المبين‏

خدا آدم آورد از ماء و طين‏

ز نور آفريدت جهان ‏آفرين‏

سر سلسله گر به آدم نمود

وجود تو را در سَبَق كس نبود

به الفي الف[26] قبل آدم بُدي‏

به تسبيح ذات احد در شدي‏

نبي و ثناگو بُدي در برش‏

گرفتار آدم به آب و گلش[27]

ملائك اگر در برش عاجزند[28]

سرافكنده راهي مكتب شوند

كه "سُبحانك لاعِلمَ لَنا"[29]

به قرآن كني عجز در ماسوا[30]

ملك، جنّ و انس ار كشند از غلاف‏

به يك دفعه صولت‏كنان در مصاف‏

چنان ضربتي را نيوشيده‏اند

كه بر سجده افتند و پوزش برند

اگر عهد آدم ز جنّت بريد

عروج پيمبر به عرشش رسيد[31]

به پيغمبر و آل شد ملتجي‏

"فَتَابَ عليه"[32] شد بعِرض النبي‏

  • ادريس(ع)

به رفعت "مَكاناً عليا"[33] چو هست‏

مرا او را "رَفَعنا لكَ ذكرك"[34] است‏

مناجات ادريس چون با خداست‏

به شأن محمد "فأوحي‏"[35] رواست‏

 

  • نوح (ع)

به دنيا اگر نوح منجي بود

پيمبر(ص) به دارين منجي شود

چو كشتي بود اهل بيت نبي(ع)[36]

مر اين كشتي را ناخدايي علي(ع)

اگر كشتي نوح جاري درآب[37]

به اذن محمد چو سنگي بر آب[38]

به كشتي سلامت اگر رفت نوح(ع)

به تار ضعيفي بود رَوح رُوح[39]

پذيرفت از نوح گر "لاتَذَر"[40]

ز نفرين او جاري خُسر و ضَرَر

به رحمت پذيرد ز خير الامم‏

رسولُ النعم لارسولُ النقم‏

 

  • هود(ع)

اگر قوم عادش به باد خزان[41]

به سودايش آورد و محو از جهان‏

به احزاب، منصور او مصطفي‏

به ريح و ملايك، جنود خدا

 

  • صالح(ع)

اگر صالحش ناقه اعجاز بود

برون آمد و عجز مردم نمود

محمد(ص) به اعجاز مردي نمود

برون آمد از كوه و حيرت فزود

اگر ناقه را تيغ دشمن  فتاد

زآلش چه بر نيزه‏ها سر نهاد

 

  • ابراهيم(ع)

اگر او خليل است احمد(ع) حبيب‏

هويدا بود فرق نزد لبيب‏

خليل ار طلب كرد سير از خدا[42]

به "اسري"[43] خبر آمد از مصطفي‏

لسانش به حسبي در آن آتش است‏

حبيب‏ مر حبيبش‏ ندا "حَسْبك"[44] است‏

"لسانٍ صدقٍ"[45] اگر در دعا

‹رفعنا لك ذكرك"[46] است مصطفي‏

سؤال خليل از مناسك گر است[47]

حبيبش به اسرا بديد آنچه هست[48]

خليلش قسم خورد و "تاللَّه"[49] راند

"لَعَمرُك"[50]  مدالي مر احمد بماند

مقام خليلش اگر قبله شد[51]

"لكم في رسولِ اللَّه"[52] اسوه شد

چنان اسوه‏اي كز سخاوت، عتاب

"و لاتَبْسط"[53] آمد ز ربّش خطاب‏

اگر بخل بر رزق اعدا نمود[54]

به‏آن"وَرزُقْ‏اَهلَه"[55] حبيبش ستود

"لقداصطفيناه"[56] آمد اگر

به آن ابتلا رفت تاجش به سر[57]

ولي مصطفي(ص) قبل هر ابتلاء

بود صفوة اللَّه، رسول خدا(ص)[58]

به‏جاي پسر، ذبح شاتي اگر

به صد ناقه آمد به‏جاي پدر[59]

اگر حرّ آتش بر او بي‏ثمر[60]

سمّ خيبريّه[61] شدش بي‏اثر

به تسخير او آتش آخرت‏

همه خاضع و خاشع در گهت‏

اطاعت خدا را به ذبح پسر

به ذرّيه ار لاتُعدّ شد ثمر

پيمبر(ص)[62] پَسِ خونِ جاري به رُود

بديد كوثري[63] كز خدا مژده بود

كه خود يك پديدار از نسل (یا: طیف) نور    (یا: که این بنده خود هست از نسل نور )

ذراري پراكنده نزديك و دور

خداوند به عزت نگهدارشان‏

به لطف و كرم حق بود يارشان‏

خليل ار برافراشت آن كعبه را[64]

بود رفعتش مر رضاي خدا

به كعبه كند احمدش را رضا[65]

ز اقصي چو گرداند، خيرالوري‏

طهارت[66] اگر باشد اندر دعا

مطهّر بوند جمله اهل كسا[67]

 

  • يعقوب(ع)

گر اسباط يعقوب اثناعشر

دوازده وصي جاي خيرالبشر

بود مريم بنت عمران گرش‏

شود فاطمه دختر و مادرش[68]

كجا ديده بيند به جمع زنان‏

به كرنش برش از زمين و زمان‏

چو آن گوهر پاك، بنت النبي‏

چه كس لايق همسري چون علي‏

فراقش اگر نور چشمان برد

به دوري يوسف صبوري كند

ز مرگ پسر، ظلم اعداي  دين‏

اسارت، شهادت، به سقط جنين‏

نديده است محنت كسي اين‏چنين‏

عيان ديد و كوشيد در راه دين‏

نه يعقوب و ايّوب نه پيغمبري‏

نه از اوليا و نه در قصّه‏اي‏

كسي چون‏محمد(ص) ، علي(ع) از مِحن‏

نديد آنچه آمد زجور فِتَنْ‏

 

  • يوسف(ع)

جمال ار خدا داد مر يوسفش‏

زليخا ربود آن جمال رخش‏

ملاحت[69] به احمد چنان جاي شد

خجل دربرش چرخ ميناي شد

به حبس و فراق و به عصيان، به چاه‏

اگر صبر مركوب يوسف به راه‏

به غربت، به فرقت، به شعب و به غار

بسي رنج برد و همي پايدار

 

  • موسي(ع)

اگر دست موسي شود چون قمر[70]

دو و دَه برون چشمه گر ز آن حجر[71]

اگر بحر[72] بشكافد او با عصا

به تيه آن ستون گر شدش رهنما

زنور محمد به جنب يمين‏

به وقت جلوس امام المبين‏

ز سبّابه نوري  تشعشع ‏كنان‏

به از ماه و خورشيد در آسمان‏

به اعجاز، تير كمان در چهي‏

دوازده چشمه برآرد همي‏

نه تنها به يوم الميضاه[73] ز چاه‏

كه اعجب اصابع اگر چشمه‏گاه

بود نور عرجون و نور عصا

دو اعجاز روشنگر مصطفي(ص)

ز وادي خزان[74] آيدت در خبر

چو درياي موسي شدش در ممرّ[75]

اگر منّ و سلوي بود اكلشان‏

زآن "تسع آيات"[76] آيد نشان‏

غنائم حلالست بر مصطفي(ص)

چو آن نُه بود مر رسول خدا(ص)

جَراد و دَم و قُمَّل و جِرذان‏

زنفرين رعلا و ذكوانيان[77]

اگر شرح صدر[78] خواهد او از خدا

"اَلَم نَشرَح"[79] آمد بر مصطفي‏

اگر همچو هارون وصيي بود

كه را چون علي(ع) در وزارت شود

دو قسمت كند بحر گر با عصا[80]

بُدش انشقاق القمر در سما

وَ إن كَلَّم اللَّهُ موسي علي‏

جبَل طورِ سيناء بيوم الندا

و مِن قاب قوسَين لمّا دَنا

فَناجي‏ محمّد بقرب نجا

عَلي الارض إن إرتقي في النَّهار

ففي الليل مِعْرَجهُ دُون انتظار[81]

و هل مَن ناداهُ ربُّنا

كمن ناجاه فَوقَ السما

 

  • داود(ع)

اگر نغمه آموخت آواز او

اگر بلبلان رقص‏ پرداز او

حلاوت[82] چنان در بيانش نمود

به قرآن خود عقل‏ها مي‏ربود

هزاران[83] اگر تيرداران او

خداي محمد(ص) نگهبان او[84]

گر آهن به دستان او نرم بود[85]

دل احمدش را به نرمي گشود[86]

و في حَولِ داود إن سَبَّحت‏

طيور الهوا و الجبالْ أوّبَت‏

صِغار الحِصي‏ في كفِّ النبّي‏

يُسَبِّحْنَ للَّه بصوتٍ جَلي‏

اگر آن "شَدَدْنا مُلكه"بُدش[87]

رسالت به نسخ شرايع شدش‏

 

  • سليمان(ع)

اگر مركبش باد و منزل چو قَصر

به صبحش مَهي راه بود و به عصر[88]

اگر منطق الطير دادش خدا

اگر در برش جنّ و شيطان دوتا

محمّد(ص) براقي بدش تيز پا

ففي خُطوةٍ مَدّ عين طَوَي‏

و فِي الحُمَّرَة[89]، اليه شكَت‏

وَ في الجِنّ "قُل أوحي"[90] نُزِّلت‏

سليمان اگر جنّ به فرمان كشيد

به عصيانشان آرزوها دريد

محمد به رغبت برش آمدند

سخن را شنيدند و مُسلم شدند[91]

اگر ربِّ هَب لي مُلكاً[92] بگفت‏

محمد(ص) دل از هرچه غيرش بسُفت‏

كليد خزائن، كنوز زمين‏

كند رَدّ همه دلبر نازنين‏

شفاعت خدا داد و كوثر به‏جاي‏

به محمود جايي نشاندش خداي[93]

فَشَتّانَ بينَ مَن يَسألْ‏

وَمَن يُعطي فَلا يَقبَلْ‏

 

  • يحيي(ع)

و ان كانَ قد أُوتي يَحيي‏

مِنَ اللَّه حكماً بوقتِ الصِّبا[94]

ففي الجاهليّه اَتي‏ مصطفي(ص)

و ما كانَ يَحيي‏ بيومٍ كذا

 

  • عيسي(ع)

وان كانَ قَد ابرءَ سُوئَهم[95]

بإذن إلاله و أَحيي‏ لَهم‏

كعيسي‏(ع) مُحمّد(ص) خَير الوري‏

فإبراءُ، إحيائُهُ قَد فَشا

   * * *

شكور[96] نوح و ابراهيمش[97] حليم‏

كليم بنده آن رَؤوفٌ رحيم‏

به ‏شوقش[98] شعيب و"بقلب‏سليم"[99]

خليل و مناجات[100]، موسي‏ كليم‏

به حُبَّ "قاب قوسين لمّا دنا"

"رؤوفٌ رحيم"[101] خواند او را خدا

"لعَمرُك"قسم خورده پروردگار

ز فرط محبّت به آن رستگار

ز حبّ حبيبي كه ربّش ستود

به "لَولاك"[102] خود شأن احمد نمود

چو او كس نياورد صاحب نفس‏

كه گيتي مادر عقيم است و بس‏

كجا چون مني آرد از ذَين او

كه مدح همه نيست جز شَين او

به عرفان او كس نيابد رهي‏

كه بشناسدش جز خدا و علي؟

كجا دست يازد به لعل نگار

به كفچه كه يابد تمام بحار

ز اوصاف بي‏حَدّ شاه عريف‏

چهارده و شانزده به وقت خريف[103]

كند مدح او طامعي در ثواب‏

مجوّز ز قرآن به"حسنُ مَأب"[104]

بود مدح پيغمبران و رُسُل‏

همه در يكي راه ‏يابي سُبُل‏

چو قطبي به انجم درون سَما

كلامم زبالا و ما در ثريٰ‏

هر آنچه بيامد همه مدح و بس‏

خطا ني‏رود درز پندار كس[105]

به درگاه خاتم خيرالأنام‏

قبول و شفاعت بود در مرام‏

أُقَدِّم أماديحك يا رسول‏

اليك جَدّا و أرجو القبول‏

به لطفش اگر ذرهّ‏ اي در نظر

"جواهر" گذارد، عَلَم در سَمَر

 


 

[23] . "و اذ قلنا للملائكة اسجدوا الآدم"... بقره، 34 .

 

[24] . "ان اللَّه و ملائكته يصلون علي النّبي"...احزاب، 56.

[25] . "يا ايّها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما"...احزاب، 56.

 

[26] . "انّ اللَّه خلقني من نور و خلق النور قبل آدم بالفي الف سنه". بحار الانوار ، ج 16، ص 402.

 

[27] . "كنت نبياً و آدم- عليه‏ السلام- منخول في طينته". بحار الانوار ، ج 16.

[28] . "و علّم ادم الاسماء..." بقره، 31.

[29] . بقره، 32.

[30] . "قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا..." اسرا، 88.

[31] . "قاب قوسين أو أدني..." نجم،53

[32] . بقره،37.

[33] . "ورَفعناهُ مكاناً علياً" مريم،57.

[34] . شرح، 4. 

[35] . "فاحوي‏ الي عبده ما أَوحي" النجم،10.

[36] . "مثل اهل‏بيتي كسفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق".

[37] . "انا لمّا طغا الماء حملناكم في الجارية". الحاقه،1.

[38] . يكي از معجزات حضرت به درخواست مكرمة ابن ابي‏جهل.

[39] . تار عنكبوت در غار حرا.

[40] . "لاتذر علي الارض". نوح، 26.

[41] . "في عادٍ اذا ارسلنا عليهم الريح العقيم" الذاريات،1.

 

[42] . "إني ذاهِبٌ الي ربّي" الصافات،99.

[43] . "اسري‏ بعبده ليلاً..."(اسراء،1) فهو المطلوب من اللَّه تعالي‏.

[44] . "يا ايّها النبي حسبك اللَّه". انفال،64.

[45] . "اجعل لي لسانٍ صدقٍ". الشعراء،84.

[46] . الشرح،4.

[47] . "و ارنا مناسكنا" بقره، 128.

[48] . "لنريَه..." اسراء،1.

[49] . "تا اللَّه لاكيدنّ اصنامكم..."الاسراء،29

[50] . "لعمرك انهم..." الحجر،72.

[51] . "واتخذوا من مقام ابراهيم..."بقره، 125.

[52] . احزاب،21.

[53] . "ولاتبسطها كلّ البسط" الاسراء،9.

[54] . "وارزق اهله من الثمرات" بقره،26.

[55] . بقره،126.

[56] . بقره،130.

[57] . "واذا ابتلي ابراهيم ربه كلمات..." بقره،124.

[58] . "اللَّه يصطفي" الحج، 75.

[59] . داستان پدر حضرت محمد- صلی الله علیه و آله. بعضي از محققين در صحّت اين قضيه ترديد نموده و در ردّآن دلائلي ارائه کرده­اند.

[60] . "برداً و سلاماً" الانبياء،21.

[61] . نام زني است كه حضرت را مسموم كرد.

[62] . قيام عاشورا.

[63] . "انا اعطيناك الكوثر".

[64] . "واذا يرفع ابراهيم القواعد من البيت..." بقره،127.

[65] . "فلنولينّك قبلةً ترضاها" بقره،144.

[66] . "واجنبي و بني أن نعبد الاصنام". ابراهيم،35.

[67] . "انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً" احزاب، 33.

[68] . ام ابيها.

[69] . قال رسول اللَّه(ص): "كان يوسف عليه‏السلام احسن و لكنّني املح".

[70] . "اسلك يدك في جيبك تخرج بيضاء". قصص،32.

[71] . "فانفجرت منه اثناعشره عيناً" بقره،60.

[72] . درياي احمر و يا رود نيل.

[73] . پیامبر(ص) در جنگ حدیبیه تیرشان را در درون چاهی خشک قرار دادند و به برکت وجود ایشان آب فراوانی حاصل شد. ر.ک: بحار الانوار، ج 17، 286.

[74] .  يا "خزاز".

[75] . به روايت انس.

[76] . "و لقد اتينا موسي تسع آيات بينات". الاسراء،107. قال ابن عباس و الضحاك: "اليد، و العصا و الحجر و البحر و الطوفان و الجراد [=ملخ‏] و القمل [= شپش‏] و الضفادع [= قورباغه‏] و الدم [= خون]".

[77] . دو قبيله‏اي كه مورد نفرين پيامبر اكرم قرار گرفتند. در ذیل هر يك از موارد ذکر شده (جراد و دم...) حكايت و معجزه‏اي شگفت‏ وجود دارد.

[78] "رب اشرح لي صدري" طه، 25.

[79] . الشرح، 1.

[80] "فاضرب بعصاك البحر" الشعراء،63.

[81] . زیرا حضرت موسي چهل روز به انتظار نشست.

[82] . "و اذا سمعوا ما انزل..."المائده،83.

[83] . سي هزار سرباز.

[84] . "و اللَّه يعصمك من الناس" المائده، 67 .

[85] . "و النّا له الحديد" سبأ،10.

[86] . "فبما رحمة من اللَّه لِنْتَ لهم". آل عمران،159.

[87] . ص،20.

[88] . "غُدُوّها شهر و رَواحها شهر" سبأ،12.

[89] . حُمّرة : نوعي پرنده مثل گنجشك.

[90] . جن.،1

[91] . "و اذا صرفنا اليك نفراً من الجن" الاحقاف،29.

[92] . "قال رب اغفرلي وهب لي ملكا". ص، 35

[93] . "عسي ان يبعثك ربك مقام محموداً". الاسراء،79

[94] . "وآتيناه الحكم صبيّاً" مريم،12.

[95] . "و ابري الاكمه و الأبرص" آل‏عمران،49.

[96] . "انه كان عبداً شكوراً" الاسراء،3.

[97] . "ان ابراهيم لحليم" هود،75.

[98] . مقام الشوق.

[99] . مقام السلام "اذا جاء ربه بقلب سليم" الصافات،84

[100] . "و قربناه نجيا". مريم،52

[101] . "و بالمؤمنين رؤوف رحيم" التوبه،128

[102] . "لولاك لما خلقت الافلاك"...

[103] . پاييز 1416.

[104] . به سبب ترديد در شروع اين منظومه به قرآن استخاره نمودم، آيه شريف "الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي‏ لهم و حُسُن مَأب" آمد و الحمد للَّه.

[105] . اين چند بيت در رفع توهّمي است كه ممكن است براي كسي پيش آيد و آن اين است كه اين ‏منظومه، خداي نكرده، نوعي كوتاهي در حق بقيه انبيا است، در حالي كه اين چنين نيست، اگرچه ‏ممكن است بعضي موارد از راه تسامح باشد، لیكن چنانكه گفتيم، گویي مقايسه ستارگان آسمان‏ است با يكديگر؛ مانند اين كه بگویيم اين ستاره پر نورتر است و اين به هيچ وجه تضعيف ديگران ‏نيست؛ زيرا همه آنان داراي كمالاتي مي‏باشند كه بشر معمولي فاقد آن است. صلوات اللَّه و سلامه ‏علي جميع الانبياء و المرسلين و رحمة اللَّه و بركاته