یک تمثیل: دریایی بر اثر توفان، طوفانی می شود و موج‌های سهمگین سر بلند می کنند. در این میان، یک ماهی ظاهربین به خدا شکایت می برد که این چه طوفانی است که همه چیز را به هم ریخته و .... دریا آرام می شود و ماهی خوشحال. لیکن وقتی دریا آرام می گیرد، صیاد به فکر ماهیگری می افتد و این جا بود که ماهی بیچاره به تور او می افتد. در قرآن کریم می خوانیم: «... عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، وبسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را] مى‏ داند و شما نمى‏ دانيد» (بقره، 216) این داستان انسان را به یاد حضرت خضر و سوراخ کردن کشتی می اندازد.

داستان فوق را در قالب شعر این گونه باز گفته ام:

روزی از ایام توفان در گرفت

باد شلاقش به قدرت بر گرفت

آبِ دریا نعره‌اش از سر گرفت

موج هم چون تیغ کرّ و فرّ گرفت

روی آب و زیر آب آتش گرفت

هر کسی در خانه‌اش سنگر گرفت

زین میان یک ماهی لرزان ز بیم

سخت آشفته ره داور گرفت

کی خدا! گردون فلک گردیده خصم

دامن عقرب، قمر را برگرفت

کی خدا! این چیست بر ما رفته است؟

از کدامین قصه این دفتر گرفت؟

ای خدا جرم و گناه ما چه بود؟

کین سزا از جانب سرور گرفت؟

گفت و گفت آن ناتوان با خالقش

گه به آرامی گهی بر سر (یا: اخگر) گرفت

تا که ناگه یک خطاب آمد ز حق

هر هیاهویی از آن لشکر گرفت

این همه غوغا که بر پا گشته بود

لحظه‌ای افتاد چون لنگر گرفت

ماهی خوشحال ما هم جست و خیز

همچو ایام خوشی، از سر گرفت

لیک پشت ماجرا چیز دگر

آری،‌عزمِ جزم افسونگر گرفت

در شبی صیاد دام خود بریخت

بخت ماهی هم به آن منکر گرفت

آری آن غوغا همه بهر نجات

منشأ از آن سرور دلبر گرفت