527)  ترجمه مزجی سوره اَعراف (در 51 بند یا موضوع)/2

10-18: تکریم آدم ع و ذریه او و فریب شیطان و طرد او

(آيه 10)- مقام با عظمت انسان در جهان هستى

به دنبال آياتى كه اشاره به مبدء و معاد در آن‌ها شده بود، خدای متعال در اين آيه و آيات بعد، «انسان» و عظمت و اهميت مقام و چگونگى آفرينش او و افتخاراتى كه خداوند به او داده، مورد بحث قرار داده، مى‏فرمايد: «و شما را در زمين جاى داديم‏»: (وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ)

«و ابزار و وسايل زندگى را براى شما در آن قرار داديم»: (وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ)

«[ولی با این حال] بسيار اندك و كم سپاس مى‏گزاريد»: (قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ).

 (آيه 11)- ماجراى سركشى و عصيان ابليس

«و شما را آفريديم، سپس صورت‌بندى كرديم، آن‌گاه به فرشتگان [و از جمله ابليس كه در صف آن‌ها قرار داشت اگرچه جزء آن‌ها نبود] فرمان داديم: بر آدم سجده كنید!»: (وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ)

«بی‌درنگ همگى سجده كردند، مگر ابليس كه [اطاعت نکرد و] از سجده‌كنندگان نبود»: (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ).

ترجمه مزجی، ص (قرآن با رسم الخط عثمان طه) 152

(آيه 12)- خداوند فرمود: «به تو امر کردم سجده کنی، چرا اطاعت نکردی؟» (قالَ: ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ).

ابلیس با نادیده گرفتن روح انسانی حضرت آدم ع از روی ناآگاهی یا تکبر «گفت: من از او بهترم؛ [زیرا] من را از آتش آفريده‏اى و او را از گِل»! (قالَ: أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ؛ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ).

(آيه 13)- مجازات سرکشی ابلیس

خداوند «فرمود: از اين مقام و مرتبه، فرود آى!»: (قالَ: فَاهْبِطْ مِنْها!)

«تو را نسزد که در اين مقام بلند، تکبر كنى‏»: (فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها).

«بيرون‏رو! كه تو از افراد پست و ذليل هستى»: (فَاخْرُجْ! إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ).

(آيه 14)- اما داستان شيطان به همين جا پايان نيافت، او وقتی خود را رانده شده ديد، طغيان و لجاجت را بيشتر كرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چيزى كه از خدا تقاضا كرد اين بود كه: «مرا تا روزى كه [مردگان‏] برانگيخته شوند، مهلت ده‏»: (قالَ: أَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ).

(آيه 15)- اين تقاضاى او [به پاس عبادت‌های پیشینش یا بر اساس هر حکمت دیگری به صورت محدود] به اجابت رسيد و خداوند «فرمود: تو از مهلت یافتگانی» (قالَ: إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).

(آيه 16)- ابلیس علت این درخواست را چنین بیان کرد: «گفت: اكنون كه مرا فریفتی [و با دستور به سجده، طغیان درونی‌ام را آشکار و مرا طرد کردی] بر سر راه مستقيم تو كمين کرده و آدم و فرزندانش را از راه به در مى‏کنم»: (قالَ: فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ) تا همانطور كه من گمراه شدم، آن‌ها نيز به گمراهى بيفتند.

(آيه 17)- سپس شيطان، براى تأييد و تكميل سخنش گفت: «آن‌گاه از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ [از همه سو] به سراغ آن‌ها مى‏روم، و [کاری می‌کنم که] اكثر آن‌ها را شكرگزار نخواهى يافت»: (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ).

 (آيه 18)- خداوند بار دیگر با تحقیر ابلیس فرمود: «از اين مقام و رتبه، نکوهش شده و خوار و ذلیل بيرون شو!»: (قالَ: اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً !) [قرائت: مَذئُوماً]

لغت:‌ " مذءوم" از ماده" ذئم" (بر وزن طعم) به معنى عيب شديد است، و" مدحور" از ماده" دحر" (بر وزن دهر) به معنى بيرون راندن توأم با ذلت و خوارى است. (تفسیر نمونه)

«[سوگند که] هر كس از تو پيروى كند، جهنم را از تو و آن‌ها پر کنم»: (لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ).

526)  کرامتی از حضرت زینب س

به مناسبت رحلت بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری - سلام الله علیها - خاطره‌ و کرامتی را نقل می‌کنم تا به یادگار بماند.
اوایل طلبگی که مشغول خواندن لمعه بودم، رفیقی داشتم که هم‌کلاسی بود و سر بحث حاضر می‌شد. مدت‌ها بود که در کیفش کنار کتاب مشتی چاقو و کارد و از این جور وسائل آشپزی به همراه می‌آورد و برمی‌گرداند. کسی از این موضوع اطلاع نداشت مگر برخی خواص. جریان از این قرار بود که خانمش گرفتار مشکلات روانی شده و مدت‌ها بود که حالش کمی حادّ شده بود و رفیقمان و خانواده‌ خانمش تقریباً‌ از درمانش ناامید شده بودند. رفیقمان می‌گفت پدرخانمش به او گفته بود دختر من دیگر قابل زندگی نیست، می‌توانی به فکر زن دیگری باشی! خیلی به این امید نبند. وضع بسیار ناراحت کننده‌ای بود. این بنده خدا مدت‌ها بود که صبوری می‌کرد. تا آنجا که در خاطر دارم بعد از مدت کوتاهی از هم فاصله گرفتیم و چند سالی هم را ندیدم. بعد از سال‌ها یک وقت قسمت شد در حرم مطهر حضرت معصومه س او را دیدم و از احوال او جویا شدم. گفت وضع مدت‌ها ادامه یافت و من همواره چاقوها و وسائل تیز را با خودم می‌آوردم و می‌بردم و تدابیری اندیشیده بودم که نتواند به خودش صدمه بزند. فراوان توسل کردم و اصلا نمی‌توانستم با آن وضع رهایش کرده و با کس دیگری ازدواج کنم تا این‌که شخصی - گویا از اقوامش - یک از اولیای الهی را به خواب دید که گفت به فلانی بگویید برای حل مشکل به حضرت زینب س متوسل شود. او هم به جد به حضرتش متوسل شد. رفیقمان - این طور که در ذهنم مانده - گفت:‌ یک روز که آمدم سر درس و بحث و کاردهای خانه را هم با خود آورده بودم، وقتی به خانه برگشتم با کمال تعجب دیدم خانمم خیلی طبیعی غذا پخته و انگار که نه انگار حالش خوب نبوده و بعد از آن هم دیگر هیچ‌گاه بیماری‌اش بازنگشت و آن زمان که با هم صحبت می‌کردیم، سال‌ها از این قضیه گذشته بود. حضرت زینب س باب الحوائجی است که بسیاری با توسل به ایشان به حاجت خود رسیده و رفع گرفتاری از آن‌ها شده است. ان شاء الله خدا به همه ما توفیق دهد در حرمش مطهرش از نزدیک عرض ادب کنیم.

525)  جنگ روایات و مظلومیت امیر المؤمنین علی ع

در باره امیرالمؤمنین علی ع دو روایت وجود دارد که برخی مداح‌ها و وعاظ محترم بدون توجه به محتوا و مسائل پیرامونی آن‌ها، به نقل آن‌ها مبادرت می‌کنند. این دو روایت را به صورت بسیار مختصر نقل و بررسی می‌کنیم.

روایت اول

علامه مجلسی در بحار الانوار از مناقب آل ابی‌طالب از امام صادق ع نقل کرده که چون حضرت علی ع با مادرش از خانه کعبه پس از ولادت بیرون آمدند، وقتی در آغوش پیامبر اکرم ص قرار گرفت،‌ چشم به جمال آن حضرت باز کرد و آیات ابتدایی سوره مؤمنون (1- 10) را قرائت کرد. این روایت در امالی شیخ طوسی نیز آمده است.

چند سؤال: از ضعف سند این روایت که بگذریم، سؤال مهم این است که حضرت علی ع ده سال قبل از بعثت به اضافه چند سال تا نزول این آیات، چگونه از این آیات خبر داشته است؟ چگونه ممکن است آیاتی که هنوز بر پیامبر اکرم ص نازل نشده، بر زبان حضرت علی ع جاری شود؟

گاه برخی گویندگان که به این اشکال واقف می‌شوند،‌ مسئله را این گونه حل می‌کنند که پیامبر اکرم ص از ابتدای کودکی و نوجوانی نبوت داشته و در 40 سالگی به رسالت مبعوث شده است و کل قرآن پیش‌تر بر او نازل شده و او از آیات قرآن خبر داشته است.

نقد و نظر

این توجیه به قدری ضعیف و عجیب و پراشکال است که انسان نمی‌داند وارد نقد بشود یا خیر؟ همین مقدار عرض کنم که ظاهراً‌ چنین قولی بین دانشمندان شیعه و سنی سابقه نداشته است! دانشمندان سنی و برخی از دانشمندان شیعی در نزول دفعی قرآن هم سخن دارند (مانند آیت الله معرفت در التمهید فی علوم القرآن) چه رسد به این‌که نزول دفعی بیش از ده سال قبل از رسالت بوده باشد و بعیدتر از این، حضرت علی ع قبل از تولد از قرآن آگاه باشد!

از این‌‌ها بگذریم، تعارض این روایت را با آیات و روایات دیگر چه کنیم؟ مطابق روایات،‌ نزول دفعی قرآن در آسمان چهارم بوده و نه در زمین و معلوم نیست پیامبر اکرم ص به تفصیل از محتویات آن باخبر بوده باشد، چنان‌که آیات زیادی از قرآن بر آن دلالت دارد. (مانند پرسش از حضرت در باره اصحاب کهف و تأخیر وحی و بسیاری دیگر) روایات زیادی نیز با این روایت در تعارض است و یکی از مسلمات این است که اگر روایتی با آیه یا روایت معتبر دیگری که در اعتبار از آن بالاتر باشد، معارض بود، از اعتبار ساقط می‌شود و قابل استناد نیست، حال وضع این روایت با تعارض با آیات و روایات بسیار دیگر چگونه است؟

وقتی مردم چنین روایاتی را می‌شنوند،‌ آیا از خود نمی‌پرسند: نکند مابقی فضائل نیز چنین است؟! و از این رو شیعه و فضائل متهم می‌شود.

روایت دوم

در روایت دوم آمده وقتی حضرت ابراهیم ع از خدا درخواست «لسان صدق» کرد (وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏ (شعرا، 84)) خدا در سوره مریم آیه 50 درخواست او را اجابت کرد و فرمود: «وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا». طبق گفته عموم مفسران «علیاً» به معنای عالی و برجسته است؛ یعنی «وبراى آنان [در ميان مردم‏] نامى نيك و ستايشى والامرتبه قرار داديم‏» لیکن طبق این روایت منظور از «علیاً» نام حضرت علی ع است!

نقد و نظر

«لسان صدق» یعنی نام نیک و ذکر خیر. حضرت ابراهیم ع از خدا خواست برای او «لسان صدق» در آیندگان قرار دهد. حال چند سؤال:

بر فرض که روایت را بپذریم، حضرت علی ع چگونه لسان صدق حضرت ابراهیم ع است؟ چرا خود پیامبر اکرم ص لسان صدق حضرت ابراهیم ع نباشد؟ خدا در آیه قبل فرمود: «فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49)» در این آیه از حضرت اسماعیل که جد اعلای حضرت پیامبر اکرم و خود حضرت علی ع است،‌ نامی برده نشده و در آیه بعد فرموده:‌ ما برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب که همه را نبی قرار دادیم، «لسان صدق علیا» قرار دادیم:‌ « وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)».

سؤال این است که اگر این روایت صحیح باشد و منظور از «علیا» نام حضرت علی ع باشد، آیا شایسته نبود حداقل نام حضرت اسماعیل نیز در آیه قبل ذکر می‌شد؟! آیا این خلاف بلاغت معمول نیست چه رسد به بلاغت فرابشری قرآن؟!

ممکن است گفته شود:‌ بله، ظاهر آیه با روایت همخوانی ندارد و آن را همراهی نمی‌کند ولی روایت اشاره به تأویل آیه دارد. در پاسخ می‌گوییم: اگر قرار باشد هر روایت خلاف ظاهر آیه را به بهانه تأویل بپذریم، پس با روایات عرض بر قرآن چه کنیم؟ اگر ظاهر را از کار بیندازیم، چگونه به آیات قرآن احتجاج کنیم؟ این که مصداق کور کردم چشم برای اصلاح ابرو است!!

خلاصه این که ضعف سند و دلالت و از طرف دیگر ناهمخوانی با ظاهر آیه، مانع پذیرش روایت است. از این بالاتر،  حتی اگر سند روایت طلایی هم بود، با توجه به کثرت روایات عرض بر قرآن، و عدم وجود قرینه صحت ما نمی‌توانستیم آن را بپذیریم و حجت قرار دهیم و نهایتاً‌ آن را کنار می‌گذاشتیم تا بعد از ظهور امام زمان عج تکلیف آن‌ها روشن شود و خلاصه این که اگر پذیرش این روایت مخالف دستور اهل بیت ع (مطابق روایات عرض بر قرآن) نباشد- که همه چیز علیه آن است - موجب تمسخر شیعه از سوی بدخواهان است.

گزینش این گونه روایات که بر فرض پذیرش، پر از حرف و حدیث است، موهم خالی بودن دست ما از روایات قوی است و این ظلمی بس بزرگ است هم در حق حضرت علی ع و هم در حق کسانی که زحمت کشیدند و با تحمل سختی‌های فراوان انبوهی از روایات ارزشمند و موافق قرآن و تاریخ و مجموعه احادیث را برای ما ضبط و نقل کردند که حتی شمار قابل توجهی از آن‌ها در حد تواتر و استفاضه است.

524) ترجمه مزجی سوره اَعراف (در 51 بند یا موضوع)/1

ترجمه مزجی، ص 151

تذکر:‌ جهت سرعت کار، پیش‌نویس این ترجمه از متن تفسیر نمونه انتخاب شده و سپس تغییر و ویرایش روی آن صورت گرفته است.

سوره اَعراف (در 51 بند یا موضوع)

محتواى سوره: در آغاز اشاره كوتاه و گويايى به مسأله «مبدء و معاد» كرده؛ سپس براى احياى شخصيت انسان، داستان آفرينش آدم را با اهميت فراوان شرح مى‏دهد. بعد پيمان‌هايى را كه خدا از فرزندان آدم در مسير هدايت و صلاح گرفته يك يك برمى‏شمرد.سپس براى نشان دادن شكست و ناكامى اقوامى كه از مسير توحيد و عدالت و پرهيزكارى منحرف مى‏شوند، و هم براى نشان دادن پيروزى مؤمنان راستين، سرگذشت بسيارى از اقوام پيشين و انبياى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعيب» را بيان كرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائيل و مبارزه «موسى» با فرعون اين بخش را پايان مى‏دهد.در آخر سوره بار ديگر به مسئله مبدء و معاد باز مى‏گردد و انجام و آغاز را بدين وسيله تكميل مى‏كند.

 

1-9: پیروی از قرآن و عاقبت کفر و تکذیب پیامبران در دنیا و آخرت

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده مهربان

(آيه 1)- حروف مقطّعه و رمزی بین خدا و پیامبر اکرمˆ: (المص). [قرائت: الف لام میم صاد]

(آيه 2)- در اين آيه به پیامبر دلداری داده، مى‏فرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل شده است، پس نبايد از ناحيه [تبليغِ‏] آن هيچ‌گونه نگرانى و ناراحتى در سینه‌ات باشد» (كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ - فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ - )،

لغت: " حرج" در لغت به معنى گرفتگى، تنگى و هر گونه ناراحتى است، و در اصل به معنى مركز اجتماع درختان درهم پيچيده است، سپس توسعه يافته و به هر نوع گرفتگى و ضيق اطلاق شده است. تفسیر نمونه.

[این کتاب نازل شد] تا به وسيله آن مردم را بيم دهى، و براى مؤمنان [مايه‏] تذكّر و پند باشد: (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ).

توجیه بلاغی جمله معترضه

«شايد قرار گرفتن اين جمله (جمله لتنذر) بعد از جمله" فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ‏" به خاطر آن است كه نخست بايد پيغمبر را در راه دعوت آماده ساخت و بعد، هدف را كه انذار است به او پيشنهاد نمود» (تفسیر نمونه) البته تعلق لتنذر به فلایکن نیز قابل تأمل است؛ یعنی عدم حرج لازمه انذار است و ضمنا این معترضه تمام کننده "کتاب انزل الیک" نیز هست.

(آيه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم كرده، مى‏‌فرماید: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پيروى كنيد»: (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ). و به اين ترتيب، سخن از پيامبرˆ و مأموريت و رسالت او شروع مى‏شود و به وظيفه مردم منتهى مى‏گردد.

و براى تأكيد اضافه مى‏كند: «از فرمان غير خداوند پيروى نكنيد و از انتخاب‏ ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نماييد»: (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ).

اما چون آنها كه به تمام معنى در برابر حق تسليم‌اند و از تذكرات، پند می‌گیرند، كم‌اند، در پايان آيه مى‏گويد: «ولى بسيار اندك و كم پند مى‏گيريد»: (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ).

(آيه 4)- اقوامى كه نابود شدند!

اين آيه و آيه بعد در واقع «فهرستى» است اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط كه بعدا در ادامه سوره خواهد آمد. قرآن در اينجا به آن‌هايى كه از تعليمات پیامبران سرپيچى مى‏كنند و به جاى اصلاح خويش و ديگران بذر فساد مى‏پاشند، شديدا اخطار مى‏كند كه نگاهى به زندگانى اقوام پيشين بيفكنيد و ببينيد «چقدر از شهرها و آبادي‌ها را [به سبب گناهانشان‏] هلاک كرديم»: (وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها).

سپس با افزودن فرازی با فای تفسیریه، چگونگى هلاكت آن‌ها را توضیح می‌دهد: «و عذاب ما در حالى كه شب يا نيم روز در استراحت و آرامش بودند، به آنان رسيد»: (فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).

لغت:‌ " قائلون" اسم فاعل از ماده" قيلولة" به معنى خواب نيمروز و يا به معنى استراحت در نيمروز است، و در اصل به معنى راحتى است، و لذا" پس گرفتن" جنسى كه فروخته شده" اقاله" ناميده مى‏شود، زيرا طرف را از نگرانى راحت مى‏كند. و" بيات" به معنى شبانه و شب هنگام است. (تفسیر نمونه)

(آيه 5)- «آنها هنگامى كه شلاق بلا و عذاب ما بر سرشان فرود می‌آید (از مركب غرور و نخوت پياده شده) سخنی جز این ندارند که ما ستمکار بوديم» [و اعتراف مى‏كردند كه ظلم و ستم‌هايشان دامانشان را گرفته است، اما اعتراف دیرهنگام چه سود؟!]: (فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ).

(آيه 6)- از همه بازخواست و بر همگان حقیقت آشکار خواهد شد!

در آيه قبل سخن از مجازات دنيوى ستمكاران در ميان بود، در اين آيه و سه آيه بعد از مجازات اخروى آن‌ها بحث مى‏كند و به اين ترتيب پيوندى روشن دارند. نخست به عنوان يك قانون عمومى مى‏فرمايد: «[روز قيامت‏] از كسانى كه پيامبران به سويشان فرستاده شده [درباره پذيرفتن و نپذيرفتن رسالت پيامبران‏] به طور يقين بازخواست خواهيم كرد:» (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ)

«و از پيامبران نیز [درباره تبليغ دين‏] خواهیم پرسید» كه رسالت خويش را چگونه انجام دادند: (وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ).

(آيه 7)- در اين آيه براى اين كه كسى تصور نكند كه سؤال از امت‌ها و پيامبرانشان دليل بر اين است كه چيزى از علم خدا مخفى مى‏ماند، با صراحت و تأكيد آميخته با قسم مى‏‌فرماید: «بى‏ترديد براى آنان [در آن روز، اعمال و باورهایشان را] از روى دانشى [دقيق و فراگير] بيان خواهيم كرد؛ [زيرا] ما هرگز از آنها غايب نبوديم» همه جا با آنها و بر اعمالشان ناظر بودیم:‏ (فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ).

(آيه 8)- در اين آيه براى تكميل بحث رستاخيز، اشاره به مسأله «سنجش اعمال» مى‏كند كه نظير آن در سوره‏هاى ديگر قرآن از جمله در سوره مؤمنون آيه 102 و 103 و سوره قارعه آيه 6 و 8 آمده است.

نخست مى‏‌فرماید: «مسأله سنجش اعمال در آن روز حق است»: (وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذِنِ الْحَقُّ). [قرائت: تکیه صدا روی الوزن است نه الحقّ. اگر تکیه روی الحق باشد، معنی این می‌شود: ملاک و وزنه‌ای که با آن اعمال را در آن روز وزن می‌کنند و می‌سنجند «حق» است].

در پايان آيه مى‏ فرمايد: «كسانى كه اعمال وزن شده آنان سنگين است، رستگارند»: (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

(آيه 9)- «و كسانى كه اعمال وزن شده آنان سبك و بی‌ارزش است،  به سبب اين كه به آيات ما ستم مى‏ ورزيدند، به خود زيان زده [و سرمايه وجودشان راتباه كرده‏]اند»: (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ).

تعبير «ظلم به آيات» اشاره به اين است كه اين گونه اشخاص نه تنها به خود ستم مى‏كنند، بلكه به برنامه‏هاى هدايت الهى نيز ستم كرده ‏اند؛ زيرا اين برنامه‏ ها مى ‏بايست وسيله هدايت و نجات گردد و اگر به آن بى‏اعتنايى شد و اين اثر از آنها به دست نيامد، به آن ها ستم شده است.

آدرس کانال ایتایی این وبلاگ

در ایتا به ما بپیوندید: http://eitaa.com/jotting

523)  نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت ششم)

ادامه بررسی متن جناب حجت الاسلام و المسلمین مفیدی ( از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام ):

دلیل بر ترجیح معتبر بودن قرائات متعدد

اجماع بر «جواز قرائت هر یک از ملک و مالک»، غیر از اجماع بر «حرف واحد بودن ملک و مالک» است، چون اول فقط یک اجماع عملی است که با مماشات هم تنافی ندارد، اما دوم اجماعی است که ناظر به سبعة احرف رایج در بین اهل سنت است، پس موضع‌گیری صریح شیعه در مخالفت با برداشت اهل سنت از احرف سبعة است، اما به چه دلیلی میتوانیم بگوییم که اجماع شیعه، معنون به عنوان حرف واحد است؟

دلیل واضح معنون بودن اجماع شیعه به اجماع بر حرف واحد بودن قرآن کریم در قبال هفت حرف بودن به رسم اهل سنت، این است که این دو مفسر بزرگ (در تبیان و مجمع) اعتراف کردند که همزمان دو چیز در بین شیعه معروف و شایع بوده است، یعنی صغیر و کبیر شیعه آن را میدانستند، یکی اجماع بر خواندن قرائات رایج، و دیگری کثرت روایات اهل البیت ع بر حرف واحد بودن قرآن کریم، و این دو امر، نمیتواند با هم در ذهن عموم مردم شکل بگیرد، چون تنافی دارد، [تعلیقه: چه تنافی‌ای وجود دارد؟ قرآن یکی است که بین قرائت‌های رایج گم شده و یکی از آن‌هاست. طبیعی است چاره ای جز رجوع به قرائت رایج وجود ندارد و اگر چند قرائت رایج وجود داشته باشد، به رایج‌ترین آن‌ها تمسک می‌شود، یا با تخفیف و تسهیل مجاز است به هریک اخذ کند با این احتمال که قرائتی که أخذ کرده همان قرائتی باشد که بر پیامبر نازل شده است؛ بنابراین، هیچ تنافی یا رفتار غیر عقلایی بین آن دو وجود ندارد. البته ما در اصل فرضیه تعدد قرائت رایج نیز بحث داریم و معتقدیم که قرائت رایج همواره یکی بوده که بعد از چند سده به نام قرائت حفص از عاصم مشهور شد که داستان مفصلی دارد.]

هر شیعه در شبانه‌روز چقدر باید سوره حمد را در نمازها بخواند؟ آیا کلام وحی را نداند که مالک است یا ملک؟! آیا ممکن است امام باقر ع در روایت کافی بفرمایند که: (و لکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة)، و شیعه اجماع کنند که کلمه‌ای را که یک راوی به عمد یا اشتباه جایگزین کلمه وحی الهی کرده، هر روز در نماز واجب خودشان، قرائت کنند؟!

آیا اگر اهل البیت ع به شیعه میفرمودند که مثلا در نماز، مالک، قرائت کنید نه ملک، و این شعار شیعه می‌شد، آیا این فرق می‌کرد با بعض واجبات و مستحبات که شعار شیعه شده است؟ مثلا مسح پا و شستن دست از بالا در وضو، و ارسال دست و قنوت در نماز، و حی علی خیر العمل در اذان، و نظایر اینها، شعار شیعه هستند، و مخالف صریح روش اهل سنت است؛ اما هر یک از مالک و ملک را اهل سنت جایز میدانند و به آن قرائت میکنند. آیا حفظ آنچه ملک وحی آورده از اینکه گفتار یک راوی جایگزین آن شود مهمتر است یا شعار شدن قنوت که یک امر مستحب است؟ آیا اگر یکی از مالک یا ملک، سخن یک راوی است، اهل البیت علیهم السلام شیعه را مجاز می‌کنند که در خانه‌های خودشان و هنگامی که تقیه نیست، حرف غیر خالق را به جای سخن خالق قرار دهند و در نماز واجب خودشان هر روزه تکرار کنند؟!

[تعلیقه:‌ما قبلاً‌ در باره مالک و ملک سخن گفته‌ایم و بیان کرده‌ایم که ادعای رایج و مشهور بودن «ملک» نابجاست و اهل بیت ع تنها مردم را به قرائت عامه سوق داده‌اند نه هر قرائت شاذّی. اگر قرائت عامه را همان قرائت واحده بگیریم – که در مقاله‌‌ای آن را به بحث گذاشته‌ایم و ان شاء الله منتشر خواهد شد – که اساساً تجویز قرائت غیر آن درست نیست و اگر قرائت عامه را قرائت رایج در نظر بگیریم، باز ارجاع به ملک بدون اثبات رایج و الهی بودن آن جایز نیست و ما در بحثی که داشتیم بیان کردیم که به گفته سجستانی در المصاحف که جزو مهم‌ترین منابع است، «اول من قرأ ملک مروان؛ اولین کسی که به جای مالک «ملک» قرائت کرد، مروان بود.» (به پست اول مراجعه شود). ضمناً جناب آقای مفیدی باید مدعای خویش را که همه شیعیان همواره گاهی مالک و گاهی ملک می‌خوانده‌اند، را اثبات کنند!ً!!]

سیر بحث

اکنون می‌خواهیم نشان دهیم آنچه شواهد تاریخی نشان می دهد این است که حق با دیدگاه اخیر است. از آنجا که وجود برخی از علمای شیعی که قائل به تحریف شده‌اند و حملات علیه شیعه و متهم کردن آنان به تحریف، فضای بحث را مقداری مغشوش کرده، مناسب است که ابتدا پیش از ورود در این گزارش تاریخی، ابتدا مروری داشته باشیم بر معرفی‌ای که اهل بیت درباره قرآن ارائه داده‌اند که ببینیم از منظر آنان که مفسران حقیقی قرآن‌اند، حقیقت قرآن چگونه چیزی است؛ و آیا اساساً تحریف در قرآن امکان دارد یا خیر؟ فهم این بحث، بخوبی ما را در فهم درست از روایاتی که از اهل بیت ع در این زمینه صادر شده کمک خواهد کرد.

[تعلیقه:‌به نظر می‌رسد آنچه آقای مفیدی را گرفتار چنین نظریه‌ای کرده، فرضیه تحریف قرائی بوده و چون نتوانسته از راه برهان تاریخی آن را باطل کند، به این نظریه تمسک کرده است؛ اما باید دانست که  تحریف ناپذیری قرائی از راه صحیح قابل اثبات بوده و نیازی به تمسک به راه‌های بی پشتوانه و پراشکال و پرچالش نیست.]

در یک کلام باید گفت قرآن حقیقتی است متعالی که در الفاظ و مصاحف ظهور کرده است؛ و این واضح است که خود آن حقیقت، غیر از این ظهور است. (همین است که موجب می‌شود وقتی پیروان معاویه قرآن‌ها را بر نیزه می‌کنند حمله کردن و پاره کردن آن قرآن‌هایی که سد راه حقیقت قرآن شده‌اند مجاز باشد؛ همان گونه که تخریب مسجد ضرار واجب شد)

[تعلیقه: این همان قاعده‌ای است که با عنوان «القرآن و القرائات حقیقتان متغایرتان» گویا نخستین بار از سوی زرکشی ارائه شده و به اتقان و سپس به منابع علوم قرآنی شیعه  و سنی راه یافته است. این قاعده به باور نگارنده مخدوش است – که در ذیل توضیحاتی در باره آن ارائه خواهد شد – و اجمالاً‌ عرض می‌شود بر فرض پذیرش این قاعده، باز تمسک به آن کمکی به نظریه آقای مفیدی نخواهد کرد. تمسک به داستان بر نیزه کردن قرآن و  مسجد قبا نیز موجب تعجب و شگفتی است و بطلان چنین تمسکی بی‌نیاز از بیان است!!

اما قاعده یادشده

الزركشي: «القرآن والقراءات حقيقتان متغائرتان، فالقرآن هو الوحي المنزل على محمد صلى الله عليه و آله والقراءات هي اختلاف ألفاظ الوحي المذكور في كتبة الحروف أو كيفيتها».[1]

این قاعده که بعدها خیلی معروف شد و سرزبان‌ها افتاد،  گویا نخستین بار از زرکشی و یا به اشاره از فخر رازی صادر شده است. اگر در عبارات زرکشی دقت کنیم، در می‌یابیم که او قرآن و ادبیات و قرآن و قرائات را در نظر گرفته و چنین قاعده‌ای را بر قلم رانده است، در حالی که قرآن بدون یکی از قرائات مورد اشاره او بی‌معنی است. به دیگر سخن، اشکال ما بر قاعده این است که «ان القرآن و القراءات حقیقتان متغایرتان» درست نیست بلکه «ان القرآن و اختلاف القراءات – مثلاً – حقیقتان متغایرتان» یا چیزی شبیه به این می‌تواند درست باشد ولی فایده‌ای بر آن مترتب نیست و مشکلی را حل نمی‌کند؛ زیرا مفاهیم نشانه‌ها و صورت‌های مختلفی دارند: نوشتاری، آوایی، نشانه، و ... و وحی قرآن با نشانه آوایی‌ مُنزَل آن القا شده و بدون نشانه آوایی یعنی قرائت نازل شده که جزو قرائات موجود است (و یکی از قرائات مشهور و در دسترس که در باره آن به تفصیل سخن خواهیم گفت) اساساً قابل انتقال نخواهد بود به ویژه در مورد قرآن که الفاظ آن نیز وحیانی است؛ چنان‌که زرکشی خود به آن اشاره کرده است؛ یعنی قرآن و یکی از قراءات (قرائت نازل شده) حقیقتان متغایرتان نیستند بلکه حقیقتة واحده هستند. سخن زرکشی به گونه‌ای است که گویا نشانه نوشتاری قرآن را اصل و نشانه آوایی آن را فرع فرض کرده باشد در حالی که هرمفهومی ابتدا با صورت آوایی و حروف واجی القا می‌شود و حروف نوشتاری فرع بر حروف واجی و آوایی است. درنتیجه به باور نگارنده قاعده فوق با بیانی که زرکشی ارائه کرده مخدوش است. نکته جالب توضیح پایانی است: «و القراءات هى اختلاف الفاظ الوحى المذكور فى كتبة الحروف او كيفيتها»؛ و به این صورت به سراغ نشانه نوشتاری که هیچ محلی از اعراب ندارد، نیز رفته است! و شاید با فهم این اشکال باشد که مرحوم آیت الله خویی این گونه می‌گوید:

«إنّ الاختلاف في القراءة إنّما يكون سببا لالتباس ما هو القرآن بغيره، و عدم تميزه من حيث الهيئة أو من حيث الاعراب، و هذا لا ينافي تواتر أصل القرآن، فالمادة متواترة و إن اختلف في هيئتها أو في إعرابها، و إحدى الكيفيتين أو الكيفيات من القرآن قطعا، و إن لم تعلم بخصوصها». این سخن حقیقتاً‌ عجیب است! گویا قرآن متواتر مواد آن است نه هیئت و اعراب آن و این در حالی است که الفاظ قرآن وحیانی است و ماده و صورت آن متواتر است؛ به تعبیر بهتر: تفسیر کلام ایشان گویا این است که اصل قرآن موادّ آیات است و مواد آیات متواتر است و قرائت هیئت و اعراب آیات و غیر متواتر است و منافاتی بین آن‌ها وجود ندارد (تواتر ماده و عدم تواتر هیئت). این سخن مبهم بلکه دشوار است؛ ماده با اختلاف هیئت می‌تواند معانی متفاوتی بیابد و غالباً چنین است؛ بنابراین، ماده بدون هیئت پوچ و بی‌معنی است! در حقیقت سخن آیت الله خوئی به پاک کردن صورت مسئله می‌ماند تا حل آن! گذشته از این، باید پرسید حجیت ملاک قرار دادن ماده و نه هیئت چیست؟ زیرا بسیار است که بر اثر تغییر هیئت معنا به کلی تغییر می‌کند مانند «مالک» و «ملک»؛ بنابراین چگونه می‌توان به چنین ملاکی گردن نهاد و پذیرفت؟!

بنابراین، این سخن‌ها تلاش‌هایی ناکام برای استوار کردن قاعده‌ای از اساس باطل بیش نیست!!]

ادامه دارد .

در ایتا به ما بپیوندید: http://eitaa.com/jotting


[1] - البرهان، ج 1، ص 318؛ وتقدم في« تصريحات أئمّة الفنّ».

522) دستور "جهاد تبیین" صادر شد!

امروز در تاریخ انقلاب واقعه مهمی رخ داد. رهبر معظم انقلاب به «جهاد تبیین» فرمان عمومی داد و هیچ‌ کس را که تریبونی دارد، مأذون به ترک جهاد نکرد.
جهاد چهره‌های مختلفی دارد؛ گاه میدان جنگ و وسط بیابان است و گاه در جایگاه برگذاری نماز جمعه و گاه به اندازه مساحت چند کشور گسترده است و فرودگاه پایتخت یک کشور بسان خط مقدم میدان نبرد به شمار می‌رود؛ آن‌چنان که شنیده شد حتی لازم نبوده پیکر حاج قاسم شهید را غسل و کفن کنند و غسل و کفن او زحمتی اضافی و ندانسته بوده است! گاه نیز میدان نبرد فضای مجازی است و سلاح از سخت‌افزار به نرم ‌افزار تغییر چهره می‌دهد. طبیعی است گاه اثر این جهاد از جهاد در میدان نبرد گسترده‌تر و ماندگارتر است. کسانی که آرزوی شرکت در جهاد و شهادت را در سر داشتند و در دعا از خدا مسئلت می‌کردند، به هوش باشند که فرمان جهاد صادر شده است و هیچ بهانه‌ای در پیشگاه خدا پذیرفته نیست. البته ایمان، اخلاص، منطق، دانش، جدال احسن، و هوشمندی شرط موفقیت در میدان این جهاد نوظهور است؛ هم‌چنان‌که چالاکی، دانش، ابزار، ... و به ویژه اراده و ایمان پولادین لازمه حضور در میدان نبردِ سخت‌افزاری است. بله،‌ در میدان جنگ مجروحیّت از قبل ابزار و ادوات جنگی و زخم بر پیکر است و در این میدان زخم از قبل تیرهای زبانی و بر قلب و آبرو خواهد بود، هرچند خداوند وعده غلبه حزب الله را داده است و العاقبة‌ للمتقین.
امید که محبان اهل بیت ع و ساکتان و مصلحت‌ اندیشان بصیرت درک این وظیفه مهم را داشته و با نیت الهی پا به میدان تبیین بگذارند و به جرگه حزب الله درآیند.
گفتنی است پیش‌تر نیز فرمان جهاد تبیین به گونه دیگری و در قالب «آتش به اختیار» صادر شده بود: «من به همه‌ی آن هسته‌های فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتّباً میگویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و به‌قول میدان جنگ، آتش‌به‌اختیار.»

521)  لینک به کانال ایتا

به کانال ما در ایتا بپیوندید: http://eitaa.com/jotting

520)  گفت و شنود در باره نجاست سگ

اخیراً کلیپی به طور وسیع در باره طهارت سگ در فضای مجازی پخش شده، نگارنده استدلال‌های مطرح شده در این کلیپ را همراه با پاسخ در متن ذیل تنظیم کرده‌ام:

گفت: میگن سگ پاکه.

گفتم: پاک! حاشا و کلاً!

گفت: آخه در قرآن نجاستش نیامده.

گفتم:‌ خب، نجاست منی و ادرار و مدفوع و خیلی چیزهای دیگه مثل تعداد رکعات نمازها و ... نیامده!

گفت: پس چرا نجاست خون و خوک آمده؟

گفتم: اولاً: قرآن فرموده: «قُلْ لا أَجِدُ في‏ ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ» «رجس» پلیدی است برخلاف «نجس». قرآن فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَس‏ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا...»؛ یعنی: اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! مشركان ناپاك‌اند؛ پس نبايد بعد از امسال، نزديك مسجد الحرام شوند! ؛ روشنه منظور تمیزی و کثیفی نیست بلکه مراد پاکی و نجس بودنه وگرنه خیلی از مشرکان به ظاهر کثیف نیستند.این‌ها دو عنوان‌اند هرچند در بسیاری از مصادیق یکسان باشند؛ برخی پلیدی‌ها نجس‌اند و برخی نجس نیستند. 

ثانیاً:‌ قبلاً‌ هم گفتم، نجاست منی و ادرار و مدفوع هم نیامده و همه مسلمانان شیعه و سنی به نجاست ادرار و مدفوع باور دارند و این‌ها جزو ضروری‌های دین اسلامه و کسی انکار کنه از جرگه مسلمانان خارجه. قرآن بیان خیلی چیزها را بر عهده پیامبر اکرم ص قرار داده و فرموده:‌ «ما آتاكُمُ‏ الرَّسُولُ‏ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» و «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيه‏...» و «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏».

گفت: قرآن فرموده: « فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ ؛ بنابراين از آنچه آنان [سگ‌های شکاری] براى شما [گرفته ‏اند و] نگاه داشته‏ اند بخوريد ».

گفتم:‌ مطلب را قیچی شده و نصفه و نیمه شنیدی!‌ اگر همه آیه را بخوانی مطلب چیز دیگه است. همه آیه اینه:

«يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِساب‏؛ از تو مى‏پرسند: چه چيزى بر آنان حلال شده؟ بگو: همه پاكيزه‏ها و شكارى كه حيوانات شكارى كه به آنها شكار كردن را تعليم داده‏ايد، در حالى كه از احكام تزكيه‏اى كه خدا به شما آموخته به آنها مى‏آموزيد، بر شما حلال شده است؛ بنابراين از آنچه آنان براى شما [گرفته‏اند و] نگاه داشته‏اند بخوريد، و نام خدا را [هنگام فرستادن حيوان شكارى‏] بر آن بخوانيد، و از خدا پروا كنيد؛ زيرا خدا حسابرسى سريع است‏».

یعنی بحث حلال و حرام است و می‌فرماید اگر سگ شکار را به دندان گرفت و فرصت نکردی ذبح شرعی کنی، وقتی می‌خواهی سگ را بفرستی بسم الله بگو و بفرست، شکار حلال میشه و نیاز به ذبح اسلامی نداره. این مطلب چه ربطی به پاکی و نجسی خون‌های ریخته شده روی بدن حیوان و نجاست محل گازگرفتن داره؟! آیه می‌فرماید حیوان حلاله و میته نیست ولی وظیفه طهارت ظاهری و آب کشیدن جای دندان و آلودگی از خون لازمه.

گفت: اصحاب کهف سگ داشتند؟

گفتم: اولاً: کی گفته سگ قاطی زندگی‌شون بوده؟ سگ دنبالشون رفته و بعد هم در غار با فاصله قرار گرفته؛ ثانیاً: از کجا معلوم احکام آن‌ها مثل ما بوده باشه؟

گفت: اگر در قرآن طهارت و نجاست سگ نیامده پس به چه دلیل سگ نجسه؟

گفتم: روایات زیادی در باره نجاست سگ در ابواب مختلف فقه آمده؛ برای مثال در جلد  سوم کتاب وسائل الشیعه، ص 414 به بعد بخشی از این روایات تحت عنوان «بَابُ نَجَاسَةِ الْكَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِيّاً‌»‌ آمده است. کثرت روایات به حدی است که به گفته بسیاری از علما نیازی به بررسی سندی ندارند، هرچند اسناد خیلی از آن‌ها خوب و برخی خیلی خوب است. البته افزون بر روایات، همه علمای شیعه و همه شیعیان از صدر اسلام تا کنون انواع سگ را نجس می‌دانسته‌ و مطابق آن عمل می‌کردند؛ برای نمونه یک روایت صریح و صحیح السند را ذکر می‌کنم:

مُعَاوِيَةَ بْنِ شُرَيْحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْكَلْبِ- يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ قَالَ لَا- قُلْتُ أَ لَيْسَ سَبُعٌ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ- لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.

شخص از امام صادق ع می‌پرسد:‌ اگر سگ از ظرف آبی خورد، آیا می‌شود بقیه آن را خورد یا با آن وضو گرفت؟ حضرت در پاسخ فرمود:‌ خیر، و دو بار قسم یاد کرد که سگ نجس است.

گفت:‌ از بین علما کسی قائل به طهارت سگ نیست؟

گفتم: نجاست سگ اجماعی است و همه علما بر آن اتفاق دارند؛ البته ممکن است عالمی بگوید من اصلاً‌ اجماع را حجت نمی‌دانم چون مدرکی است ولی اصل نجاست سگ مستند به روایات اتفاقی بین همه علما و شیعیان از صدر اسلام تا کنون است و اختلافی وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، غالب علما نجاست سگ را از بیش از یک راه (روایات، اجماع علما، سیره شیعیان در طول تاریخ) اثبات می‌کنند و برخی از یک راه یعنی فقط از راه روایات.

گفت:‌ حالا از این‌ها بگذریم، واقعاً‌ چرا خدا یک همچو حیون باوفایی را نجس قرار داده؟

به شوخی گفتم: بله؟! برای این‌که ببینه فضولش کیه! فرض کن هیچ عیبی نداشته باشه و هیچ حکمتی هم نداشته باشه جز این‌که ببینه کدام یک از بنی بشر حرف شنوه وکدام حرف شنو نیست و چموشی میکنه.

بعد گفتم: البته برخی دانشمندان میگن حکمتش تقویت روابط خانواده است، برخی دیگه در باره میکروب هایی که توسط جنس سگ به انسان منتقل میشه صحبت می‌کنن و الآن هم به خاطر همین بسیاری از غربی‌ها و مسیحی‌ها سگ نگه نمی‌دارن. ممکنه هم همه این‌ها باشه یا اصلاً چیز دیگه باشه!‌ خدا خودش بهتر می‌دونه ولی یک چیز مسلمه، هیچ حکمی بی مصلحت و حکمت نیست و ما وظیفه داریم بدون توجه به حکمت احکام و به دلیل این‌که خدا خواسته اطاعت کنیم. 

519)  نقد ادعاهای واهی در حوزه تاریخ قرائات (قسمت پنجم)

ادامه بررسی متن جناب حجت الاسلام و المسلمین مفیدی ( از اساتید مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام ):

چه توجیهی از این پدیده [اختلاف قرائات] باید کرد؟

۱) جعلی دانستن اینها

ساده‌ترین راه این است که همه این روایات؛ و بلکه همه قرائت‌های غیرمنطبق بر مصحف کنونی را دروغ و جعلی و ساخته عده‌ای از مغرضان بشمریم؛ و کسانی را که موجب شیوع این روایات و قرائات شده‌اند، لعن و نفرین نماییم. اگرچه این رویه‌ای است که برخی در پیش گرفته‌اند، اما تواتر وجود اینها تردیدی بر وجود این واقعیت از صدر اسلام تاکنون نمی‌گذارد و چشم بستن بر روی واقعیت، هیچگاه نمی‌تواند مشکل را حل کند.

[تعلیقه: اولاً: از جعلی دانستن آن آسان‌تر پذیرش انفعالی آن‌ها و توجیه و تطهیر آن‌هاست؛ کاری که صاحب متن حاضر عهده‌دار آن شده ولی خوب از عهده بر نیامده است؛ چنان‌که خواهید دید. ثانیاً:انکار این قرائات - به معنای اتهام جعل به آن‌ها - نیاز به استدلال دارد و استدلال بر آن کار ساده‌ای نیست بلکه دشوار است. در پیوست مربوط به ملک و مالک گام نخست را در این مسیر برداشتیم. ان شاءالله در ادامه به صورت خیلی فشرده بحث را دنبال خواهیم کرد.]

۲) تحریف قرآن!

بعد از رواج صنعت چاپ و در اثر وقایعی که از قرن یازدهم رخ داد، معدودی از علمای اخباری شیعه (اول از همه سید نعمت الله جزائری) پیدا شدند که وجود این حجم از روایات این‌چنینی و قرائات متکثر را دلیلی بر تحریف قرآن قلمداد کردند؛ تا جایی که مرحوم محدث نوری کتابی در این زمینه تالیف کرد و روایات متعددی که در فصول مختلف آن، قرائات متعددی که خود اهل سنت نقل کرده‌اند، روایات و احادیثی که در متون معتبر خود اهل سنت آمده، و سپس روایات متعددی که در متون شیعه آمده (و همگی آنها با متن مصحف کنونی تفاوت‌هایی دارد) را گردآوری نمود؛ و اینها را شاهدی بر تحریف قرآن قلمداد کرد؛ و متاسفانه این مساله تبدیل به شمشیری از جانب پاره‌ای از علمای اهل سنت علیه شیعه شده است که با اینکه متون خود آنها نیز پر است از این گونه قرائات و احادیث[1]، اما شیعیان را به تحریف قرآن متهم کنند؛ در حالی که قاطبه علمای شیعه[2] از همان ابتدای اسلام بر این جمله که «قرآنی که ما بین الدفتین موجود است، همان قرآنی است که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده و مصون از تحریفی بوده است» را بارها و بارها مورد تاکید قرار داده‌اند.[3]

حقیقت این است که اگرچه کثرت روایات و قرائات مذکور را نمی‌توان انکار کرد، اما از این سو، شواهد فراوانی هم علیه امکان تحریف قرآن وجود دارد؛ از جمله:

الف. کثرت آیاتی که همین افراد هم در قرآن بودن این آیات تردیدی ندارند و بر مصونیت قرآن تاکید دارد؛ مثلا:‌ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏، حجر/۹؛ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد، فصلت/۴۱-۴۲؛ أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفين‏، زخرف/۵)

ب. روایات فراوانی (نه تنها از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله، بلکه از اغلب اهل بیت علیهم السلام) که به طور مستقیم یا غیرمستقیم، تحریف قرآن را انکار می‌کند؛ مثلا:

ب.1. روایاتی که ثواب ختم یک سوره یا ثواب ختم قرآن را برشمرده است؛ و اینکه عموم مسلمانان و شیعیان هم با خواندن همین قرآن اعلام می‌کردند که ختم قرآن کرده‌اند.

ب.2. روایاتی که در مورد خواندن تک تک سوره‌ها در نمازهای مختلف ویا در شرایط مختلف وارد شده است و مردم هم با خواندن همین آیات و سور خود را مصداق عامل به این روایات می دیدند.

ب.3. روایاتی که تاکید دارد که قرآن را به همین صورت که در دست مردم است بخوانید، بویژه در نماز (مخصوصا اگر دقت کنیم که هر گونه کلام اضافی را موجب بطلان نماز دانسته‌اند) که مهمترینش همین است که از معصومین هم قرائت «مَلِک یوم الدین» و هم قرائت «مالک یوم الدین» در نماز متعدد و در غیر شرایط تقیه روایت شده است و هیچ جا هیچ شیعه‌ای از امام علیه السلام نپرسیده که کدام از اینها درست است؛ و همه علمای شیعه هم به مجزی بودن نماز به هریک از این دو قرائت فتوا داده‌اند.

ج. سنت مستمره اقراء (که حرف به حرف قرآن را با رعایت تمام ریزه‌کاریها هم استاد برایشان می‌خواند و هم در محضر استاد می‌خواندند) و وجود طبقه قاریان در هر نسل که چنین تواتری که سینه به سینه تا شخص پیامبر اکرم صل الله علیه و آله می‌رسد در هیچ موضوع دیگری در جهان یافت نمی‌شود.

د. سیره مستمره مسلمانان در حفظ و ختم قرآن و خواندن آیات و سوره‌های توصیه شده، مخصوصا اگر توجه شود که قرآن کریم – برخلاف تورات و انجیل – از همان روز اول در دست همه مردم بوده است و همواره عده زیادی به حفظ دقیق آن اهتمام داشته‌اند و آنهایی هم که حفظ نبودند اصرار داشتند که حرف به حرف آن را با دقت و بدون غلط بخوانند که امکان هر اقدامی برای تحریف را به لحاط میدانی منتفی می‌کند.

[تعلیقه: اولاً: ظاهرا مراد از طرح عنوان «تحریف قرآن» این است که "اگر ما تعدد قرائات را بپذیریم، از اتهام تحریف رهایی می‌یابیم!"‌ و اگر چنین تقدیری نگیریم، طرح تحریف قرآن در این موضع توجیهی ندارد. از سوی دیگر این تقدیر نیز با ذیل عنوان همخوانی ندارد. ما در جای خود ثابت خواهیم کرد که بدون نگرانی از متهم شدن قرآن به تحریف قرائی، و بدون تأثیر پذیری از این پیش‌فرض، به سراغ اختلاف قرائات رفته و اتهام تحریف قرائی را با برهان تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرائی دفع خواهیم کرد.

ثانیاً: در باره مطالب ذیل تحریف نکاتی هست که در پست مربوط به تحریف ناپذیری قرآن تحت عنوان «برهان تاریخی بر تحریف‌ناپذیری قرآن کریم»  و عربی آن‌ «البرهان التاریخی علی صیانة القرآن من التحریف» مفصل آمده است. این مقاله برای همایش بزرگداشت آیت الله فاضل لنکرانی ره به شمارش مرکز فقهی نگارش یافت و افزون بر این وبلاگ،  در فضای مجازی وجود دارد .

آدرس دو پست یاد شده:

؟؟؟؟]

۳) نسخ‌ تلاوت

توجیهی که در تفاسیر اهل سنت بسیار رایج است[4]، و قلیلی از بزرگان شیعه (مانند شیخ طوسی) هم آن را پذیرفته‌اند،[5] مساله «نسخ‌التلاوة» بوده که دو قسم دارد: «نسخ التلاوة و الحکم» و «نسخ التلاوة دون الحکم»

مساله «نسخ» یک واقعیت مسلمی است که قرآن کریم هم بر آن تاکید فرموده است (بقره/۱۰۶). معنای اولی این کلمه که مورد اتفاق همه مفسران است «نسخ الحکم دون التلاوة» است؛ یعنی حکمی در قرآن بیاید و بعداً حکمش نسخ شود در حالی که آیه‌اش هنوز باقی است و تلاوت می‌شود، مانند آیه نجوی (مجادله/۱۲) که پس از چند روز، با نزول آیه بعد، حکمش نسخ شد.

اما مفسران مذکور، این معنا را بسط داده و گفته‌اند ممکن است گاه تلاوت آیه هم نسخ شود، خواه حکمش باقی بماند (نسخ التلاوة دون الحکم؛ مانند چیزی که اهل سنت درباره آیه موسوم به آیه رجم مطرح می کنند[6]) یا حکمش هم نسخ شود و چیزی از آن نماند (نسخ التلاوة و الحکم).

اما صرف نظر از اینکه چنین کاری (بویژه نسخ التلاوة دون الحکم) لغو و کاملا غیرحکیمانه است، و تا قرن چهارم حتی یک نفر نیز چنین دیدگاهی نداشته (که این احتمال را تقویت می‌کند که تئوری‌سازی‌ای بوده که قرن‌ها بعد برای توجیه برخی مطالب پدید آمده)، شواهد نقض فراوانی نیز دارد:

الف. مهمتر از همه اینکه کسانی که چنین دیدگاهی دارند، برای توجیه این ادعا، به عرضه اخیره قرآن (آخرین عرضه قرآن از جانب فرشته وحی بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در سال آخر عمر ایشان) تمسک می‌کنند و مدعی‌اند که در این عرضه بود که نسخ‌التلاوة بسیاری از آیات رخ داد؛ و می‌کوشند شواهد فراوانی که بر وجود قراءات مخالف مصحف عثمانی (مصحف کنونی) در کتب معتبر خود اهل سنت وجود دارد، همگی را بر بی‌اطلاعی صحابی مذکور از این عرضه اخیره قلمداد کنند؛ در حالی که از کسانی که با سندهای مختلف حضورش در عرضه اخیره اثبات شده، عبدالله ابن‌ مسعود و عبدالله بن ابی و عبدالله بن عباس هستند که این قرائات غیرمنطبق بر مصحف عثمانی از آنها نقل شده؛ و آن سو، هیچ سندی بر اینکه خود زید بن ثابت (که مصحف عثمانی را تنظیم کرده) در عرضه اخیره حضور داشته باشد، وجود ندارد.

ب. بسیاری از قرائت‌های مذکور اصلا در مقام بیان حکم شرعی نیستند که نسخ تلاوت دون الحکم در مورد آنها معنایی داشته باشد.

[تعلیقه: نسخ التلاوة برای توجیه موارد ادعایی در تحریف قرآن به کار می‌آید ولی در اختلاف قرائات مانند ملک و مالک و یطهرن و یطهرن و بسیاری دیگر، به کار نمی‌آید؛ بنابراین، این مطلب به نوعی خروج از بحث است.]

۴) وحی بیانی

توجیهی که در برخی از قدمای شیعه (مانند شیخ صدوق) رایج بوده این است که: اینها «وحی بیانی» بوده است، نه «وحی قرآنی»؛ یعنی وحی را بر دو قسم می‌دانسته‌اند: یکی «وحی قرآنی»، که متن قرآن کریم است؛ و دیگری «وحی بیانی» که شرح و تفسیر آیات است که آن هم از جانب خداوند و توسط فرشته وحی فرود آمده اما جزء متن قرآن نیست (شبیه احادیث قدسی)[7] و بر این باورند که این زیاده ‌هایی که در برخی از روایات دیده می‌شود از این باب است.

صرف نظر از اینکه این بیان، هیچ شاهد روایی ندارد (و اگر چنین چیزی در کار بود، انتظار می‌رفت بارها و بارها در سخن صحابه و تابعین و ائمه اطهار علیهم السلام بدان اشاره شود)، مشکل اصلی این دیدگاه آن است که حداکثر تفاوت‌هایی را که از جنس افزوده‌ها بر مصحف کنونی است می‌تواند توجیه کند؛ در حالی که در بسیاری از این روایات و قراءات در مقایسه با مصحف عثمانی، گاه خود کلمه عوض شده ویا کلماتی کم شده است.

[تعلیقه: به نظر می‌رسد بخش مهمی از قرائات متفاوت با قرائت رایج موجود را که به نوعی با آن به لحاظ معنی مترادف و بسان شرح است، می‌توان مشمول این توجیه دانست.]

۵) اختلاف قرائات

توجیه آخر که شواهد فراوان بر آن وجود دارد این است که قرائت‌های مختلف اولا همگی توسط جبرئیل امین نازل، و توسط خود حضرت محمد صل الله علیه و آله مستقلاً بر مردم قرائت می‌شده است [تعلیقه: وقتی می‌گوییم «همگی» یعنی حتی قرائات متناقض نیز الهی است درحالی که خدا فرموده است: "وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً" !!! ]؛

و ثانیا - برخلاف تصور ابتدایی‌ای که بتدریج و به تَبَع یکسان‌سازی مصاحف توسط عثمان پدید آمد- اختلاف قرائت تنها در حروف و اعراب نبوده است، بلکه گاه در کلمات و عبارات بوده است.[8]

[تعلیقه: اولاً: اگر اختلاف قرائات همه از جانب پیامبر اکرم ص بود – چنان که این توجیه می‌گوید – چرا توحید مصاحف اتفاق افتاد آن هم با نظر موافق حضرت علی ع؟

ثانیاً: وظیفه و فراورده توحید مصاحف چه بود؟  قبلاً گزارش مهم مکی بن ابی طالب در مورد اختلاف نقل شد که بسیار اندک بوده است؛ بیشترین اختلاف در مورد مصحف شام و عراق تنها با چهل حرف (مورد) و کم‌ترین اختلاف مربوط به مصحف کوفه و بصره با تنها پنج اختلاف! (ر.ک: مقدمتان فی علوم القرآن، به کوشش آرتور جفری، مقدمه المبانی؛ القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف، عبدالهادی فضلی، ص 113) ]

به ویژه که یک آیه گاه به صورتهای مختلف نازل می‌شده است و در منابع روایی شیعه و سنی، فراوان ذکر می‌شود که برخی از آیات در چند موقعیت مختلف نازل شده‌اند؛ و جالب توجه این است که گاه در برخی از نزول‌ها کلماتی بیشتر یا کمتر داشته است. [تعلیقه:‌این‌ روایات گزارش‌هایی از اجتهادهای شخصی برخی قراء قبل و بعد از توحید مصاحف و یا اساساً مجعول است.]

در منابع حدیثی اهل سنت روایات متعددی هست که برخی از بزرگان صحابه می‌دیدند که شخصی آیه‌ای را متفاوت با آنچه خود شنیده قرائت می‌کند و با همدیگر خدمت پیامبر صل الله علیه و آله می‌رفتند و ایشان می‌فرمود «هر دو را من از جانب فرشته وحی گفته‌ام»[9] [تعلیقه: ما قبلاً دو روایت برخلاف این ادعا در ابتدای بحث با کلید واژه « فَتَغَيَّرَ وَجهُهُ » نقل کردیم.]

 و البته خود پیامبر صل الله علیه و آله تاکید می کردند که هرکس فقط یک نحوه قرائت کند که به این عمل «إفراد القراءة» می‌گفتند (یعنی آیه را به یک صورت قرائت کردن به نحوی که برای مخاطب، مطالب با همدیگر خلط نشود). [تعلیقه: چه سندی بر این ادعا وجود دارد؟ و اگر چنین است چرا توحید مصاحف روی داد؟]

طبق این تحلیل، این احادیث و قرائت‌های غیرمشهور، (به شرطی که معتبر باشند) عموماً از جنس همان «اختلاف قرائات» متواتری است که غالبا در حد اختلاف در اعراب و نقطه بوده است. و این گونه نبوده که چنین تحریفی رخ دهد و ائمه علیهم السلام از باب تقیه در مقابل آن سکوت کنند.[10]

[تعلیقه: وقتی می‌گوییم «غالباً» یعنی به صورت موجبه جزئیه به تحریف و تقیه باور داریم!!]

در واقع، اکثریت قریب به اتفاق مفسرانی که تعدد قرائات نازل‌شده بر پیامبر صل الله علیه و آله را اذعان دارند، براین باورند که آنچه در مصحف عثمانی جمع شده است، شامل تمام قرائات نمی‌شود؛ و بویژه در جمع‌آوری قرآن در زمان عثمان، طبق توجیه خودشان، بنا را بر این گذاشتند که بسیاری از این قرائات متعدد را حذف کنند تا مانع اختلاف در امت شوند! [یعنی اجماع امت از شیعه و سنی بر روشی برخلاف روش خدا و رسول شکل گرفت و حضرت علی ع نیز با آنان همراه شد؟!!!!] و تصمیم گرفتند یک قرائت را اصل قرار دهند و تنها قرائات متعددی را که در حد اعراب و نقطه‌گذاری و برخی از حروف است باقی بگذارند؛ که البته موفق نشدند و همین است که امروزه بسیاری از این قرائات – اگرچه نه در متن قرآن چاپ شده – به دست ما رسیده است. در واقع خداوند با نزول قرائات متعدد، از طرفی کاری کرد که کسی خودش در قرآن کریم دست نبرد [تعلیقه:‌یعنی نیازی نبوده که دست ببرد چون هر قرائتی که می‌خواسته بخواند، در گنجینه قرائات متعدد نازل شده از خدا یافت می‌شده است!!!]؛ و حداکثر اینکه برخی قرائات را مهجور گذاشتند؛ و از طرف دیگر بسیاری از این قرائات جسته و گریخته در روایات شیعه و سنی (به عنوان قرائات شاذه) باقی ماند و تمام آنها نزد اهل بیت ع محفوظ است و این همان قرآنی است که امیرالمومنین ع بعد از شهادت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله جمع‌آوری کرد و از او قبول نکردند[11]، و وقتی هم که امام زمان علیه السلام ظهور کند آنها را در اختیار همگان قرار می‌دهد.

[تعلیقه:یعنی مصحف حضرت علی ع کشکول همه قرائات متفاوت و بعضاً‌ متناقض و مهجور و شاذ و ... است! مانده‌ام چه بنویسم که هم رعایت ادب و هم حق مطلب را ادا کرده باشم!]

ادامه دارد .

 


[1]. جالب آنکه منابع اصیل اهل سنت در تمهید اسناد تحریف به قران کریم بسی فراتر از منابع شیعه است، اما با ترفند علمای اهل سنت در طول قرون، همین منابع مشترک، شمشیر برّانی شده است بر سر شیعه که اینها قائل به تحریف قرآن هستند! و یک شاهد واضح آن، تحریف سخن ابن مسعود است ... البته این نکته مهم است که توجه داشته باشیم، فضای ذهنی اهل سنت در قرن دوم و سوم با قرن های بعد و امروز کاملاً متفاوت بوده است، در واقع دوره ای طی شده است که با کارهای کلاسیک علمای اهل سنت طوری شده که بر اساس احادیثی که هم در کتب شیعه هست و هم در کتب اهل سنت چنان وانمود می‌شود که گویی اینها فقط در شیعه است و شیعه متهم به تحریف می‌گردد. در صحیح‌ترین روایات و کتب نزد اهل سنت، پیش از قضیه واضح اختلاف قرائات، مسأله اختلاف مصاحف مطرح بوده و تا قبل از قرن چهارم حساسیتی از اهل سنت راجع به اختلاف مصاحف موجود نبوده، و حساسیت بعد از دست‌یابی شیعه به قدرت حکومتی در قرن چهارم کم کم شروع می‌شود.

[2]. شهید اول، سید نعمت الله(منبع الحیات، ص64) ، سید صدر در شرح وافیه، سید مجاهد در مفاتیح الصول (ص 322)، شهید ثانی در مقاصد (ص254)، مسالک ج8 ص180 و ... تصریح کرده اند که  معظم المجتهدین من اصحابنا حکموا بالتواتر قرائات السبع و قالوا کلٌ نزل به الروح الأمین علی قلب سیدالمرسلین.

[3]. این گفته شیخ صدوق قده (متوفی ۳۸۱) در اعتقادات الامامیة است که شیخ مفید قده (متوفای ۴۱۳) هم در تصحیح الاعتقاد بر آن صحه گذاشته است.

[4] . مثلا: احكام القرآن (جصاص)، ج‏۱، ص۷۴؛ أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج‏۱، ص۱۰۰؛ معالم التنزيل (بغوی)، ج‏۱، ص۱۵۴ و ۵۹۲

[5] . التبيان فى تفسير القرآن، ج‏۱، ص۳۹۴

[6] . در کتب اهل سنت روایات متعددی از عمر نقل می کنند که مدعی است آیه ای بدین صورت « إِذَا زَنَى الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ نَكَالا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» در قرآن وجود داشته که بر حکم رجم (سنگسار) پیرمرد و پیرزنی که زنا کنند، تصریح نموده، ولی در فتاوی اهل سنت مورد اتفاق است اما اکنون در قرآن نیست! (مثلا الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج‏6، ص558؛ تفسیر الامام الشافعی، ج2، ص555 (تفسير الإمام الشافعي؛ محمد بن إدريس الشافعی (المتوفى204هـ)، تحقيق: أحمد بن مصطفى الفرَّان، المملكة العربية السعودية: دار التدمرية، 1427.)؛ تفسیر الطبری، ج6، ص290)

[7] . إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص۸۴-۸۶

[8] .  مثلا در برخی از قرائاتِ غیرمطابق با مصحف عثمان (ولی مطابق با مصحف اُبَیّ ویا مصحف ابن‌مسعود ویا ابن‌عباس) که مورد اهتمام مسلمانان بوده است، عبارت «كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً» (کهف18/79) به صورت «كُلَّ سَفينَةٍ صالِحَةٍ غَصْباً» قرائت شده است (صحیح بخاری، ج4، ص154 و ج۶، ص۸8 و 91؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۴۷؛ سنن نسائی، ج۱۰، ص۱۵۹؛ البحر المحيط، ج‏۷، ص۲۱۳)، و این مطلب در روایات شیعه هم علاوه بر این دو مصحف، از ائمه اطهار ع هم نقل شده است (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۴۴؛ تفسير العياشي، ج‏۲، ص۳۳۵؛ تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۹).

[9] . مثلا صحيح البخاري، ج6، ص184. مرحوم مجلسی در بحار الأنوار (ج‏۳۱، ص۲۰۸-۲۰۹) دو حدیث مفصل در این زمینه را از کتب اهل سنت نقل می‌کند. یکی حدیثی که کتاب جامع الاصول (ج۲، ص۴۷۷- ۴۷۸ حديث ۹۳۹)، آن را از صحاح معروف اهل سنت (بخاری و مسلم و مالک و ابوداود و نسائی، با سندهای مورد اعتماد آنان) نقل می‌کند که حکایت نزاع عمر با هشام بن حکیم است که می‌بیند او سوره فرقان را به نحوی متفاوت با آنچه خودش از پیامبر شنیده قرائت می‌کند؛ و دیگری حدیثی که خود مستقیما از صحاح مسلم و ترمذی و ابوداود و نسائی نقل می‌کند که حکایت نزاع ابی بن کعب  با رفیقش است که می‌بیند او آیاتی را متفاوت با وی قرائت می‌کند.

[10] . و اکنون لازم است این مسئله بخوبی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد تا ضمن پذیرش اختلاف ها، نه تنها عدم تحریف قرآن را بپذیریم بلکه تعدد قرائات قرآن کریم را نوعی کمال لازم برای قرآن تلقی نماییم. اتفاق جمیع مسلمین نیز در طول تاریخ بر ترویج تعدد قرائات ( نه تنها عدم منع بلکه ترویج آن) امری صحیح و مطابق شأن عظیم کتاب مبین است، فقهای شیعه نیز بر جواز قرائت در نماز به قرائت یکی از قراء سبعه نقل اجماع کرده اند، و ظاهر آن این است که یعنی حتی در یک نماز، در یک رکعت یک قرائت و در رکعت دیگر قرائت دیگر مجاز است . صدها تفسیر شیعه و سنی دائماً مسأله تعدد قرائات را ذکر میکنند و مخاطبین خود را مأنوس این فضا میگردانند، و محال است امری مورد رضایت قطعی مولا نباشد و تمام مسلمین بر خلاف آن اجماع کنند!

اهل البیت علیهم السلام با وجود تقیه، بسیاری از اختصاصیات خود را به شیعه منتقل کردند، هر چند زمانی تقیه حاکم بود اما به مرور زمان ، مرام اهل بیت علیهم السلام نزد شیعه روشن می شد، کالشمس فی رابعة النهار، لذا امروز احدی از شیعه اذان را بدون حیّ علی خیر العمل نمیگوید، الصلاة خیر من النوم در اذان نمیگوید، دست بسته نماز نمیخواند، بعد از حمد آمین نمیگوید، در وضو پا را نمی‌شود و... اما آیا اهل بیت علیهم السلام یک مصحف خاص برای شیعه گذاشتند؟ یک قرائت خاص برای شیعه گذاشتند؟

حضرات معصومین علیهم السلام به راحتی می توانستند مصحف واحدی را با تدابیر خود برای شیعه حفظ کنند و به دست ایشان برسانند کما اینکه بسیاری از احکام و معارف خاص شیعه با عبور از دوران تقیه، حفظ شده است. لکن نه تنها تعدد قرائات، تناسبی با ظرفیت عظیم قرآنی دارد و لازمه تناسب تدوین با تکوین است، بلکه بهترین راهکار برای مصونیت قرآن از تحریف است، در واقع خداوند متعال کاری کرده است که هم قرآن او محفوظ است و هم با سبعه بودنش مقاصدش را دنبال و کیدهایی که علیه کتابش داشتند خنثی کرده است. بنابراین هر چند أمت در برهه ای بخاطر خلافت و اختلاف، از وجوهی محروم شدند، لکن این ظرفیت برای أمت باقی است.

[11] . در روایات متعددی آمده است که هرکس غیر از حضرت علی ع مدعی شود که کل قرآن را جمع کرده است کذاب است.